تازه های سایت

کد مطلب: 34059
27. آذر 1396 - 8:38

به گزارش پایگاه خبری گرو، امیر استکی در وطن امروز نوشت:

یکم- «افراد سیاسی برداشت‌های سیاسی می‌کنند، انتخابات نزدیک است. اصلا برای‌شان دریاچه مهم نیست، مردم هم مهم نیستند؛ مهم انتخاب شدن یا نشدن‌شان است.» اینها را جناب عیسی کلانتری در مستند «مادرکشی» که به بحران آب در ایران امروز می‌پردازد بیان می‌کند؛ در توضیح اینکه چگونه تصمیمات به‌ظاهر خیرخواهانه سیاسیون در عمل وضعیت منابع آب کشور را بحرانی کرده است و به خشک شدن تالاب‌ها و رودخانه‌ها و دریاچه‌ها ختم شده است. سخن در این مستند در رابطه با «بحران آب در ایران» است. مستندی که هر چند با بودجه نهاد ریاست‌جمهوری ساخته شد ولی مورد غضب سیاست‌گذاران توسعه قرار گرفت و پخش آن از تلویزیون ممنوع شد. این مستند به روایت «کمیل سوهانی» سال 94 ساخته شده و پر است از روایت اشتباهات مهلکی که در دوران سازندگی و اصلاحات با شور و شوق زیاد و به بهانه آبادانی ایران انجام شده‌ است. اما نکته اینجاست که این اشتباهات کماکان در حال انجام است و فقط از ساختن سدهای متعدد به اجرای پروژه‌های ریز و درشت «انتقال آب» شیفت کرده‌ است.

دوم- پروژه‌های انتقال آب از زاگرس به کویر، تعویض خوشبختی کویرنشینان با بدبختی زاگرس‌نشینان و حوزه‌های طبیعی اطراف زاگرس، چه در دامنه‌های جنوبی آن و چه در دامنه‌های شمالی آن است. وضعیت بد خوزستان پس از احداث سدهای زیاد روی رودخانه کارون و به هم خوردن تعادل بین آب دریا و آب کارون و همچنین فاجعه سد گتوند و ورود مقادیر زیادی نمک از طریق آب رودخانه به زمین‌های کشاورزی، خود را در خشک شدن گسترده نخلستان‌های خوزستان نشان می‌دهد. کم شدن حقابه خوزستان، خشک شدن «تالاب هورالعظیم» و «تالاب شادگان» را به دنبال خود داشته است. اتفاقی که خوزستان و غرب کشور را با پدیده ناهنجار گرد و غبار مواجه کرده است، به نحوی که میزان ریزگردها در هوای شهرهایی مانند اهواز گاه به 60 برابر حد مجاز می‌رسد.
اصفهان به‌واسطه وجود 2 کارخانه عظیم فولادسازی که مصرف آب هنگفتی دارند، پس از خشکسالی‌های اخیر و به دنبال محقق نشدن فاز سوم طرح انتقال آب از کارون به زاینده‌رود
- اگرچه پیشرفت فیزیکی 97 درصدی داشته است- و همچنین برداشت آب از سرچشمه‌های زاینده‌رود و انتقال آن به یزد-که با یک تصمیم سیاسی غیرکارشناسی در دولت اصلاحات اتفاق افتاد- سال‌هاست با پدیده خشک شدن زاینده‌رود مواجه است. خشکی‌ای که بیش از هر چیز کشاورزان شرق اصفهان را به خاک سیاه نشانده است. بدون اینکه تصمیمی برای زندگی این مردم گرفته شود فقط منبع درآمد و زندگی آنها به جای دیگری تخصیص داده شده است. انتقال آبی که به بهانه شرب صورت گرفته است ولی در عمل بیش از هر چیز به کار رونق صنایع پرمصرفی مانند کاشی و سرامیک‌سازی و از همه بدتر فولادسازی در دل کویر مرکزی ایران آمده است. اوضاع آنقدر بد است که این انتقال آب حتی امکان تاسیس کارخانه نوشابه‌سازی با آب زاینده‌رود را در کویر یزد فراهم کرده است. حالا خبرها از آن حکایت دارد که طرح انتقال آب به کویر رفسنجان برای احیا و زنده نگه داشتن باغات پسته در حال انجام است؛ تلاشی برای زنده نگه داشتن کشاورزی در دل کویر کرمان به بهای نابودی کشاورزی در پایین‌دست زاینده‌رود و کارون، طرحی که برخلاف سایر طرح‌های انتقال آب حتی در ظاهر هم به توجیه مصارف شرب اذعان ندارد و از ابتدا مشخص کرده است که آب برای مصارف کشاورزی به حوزه آبی رفسنجان منتقل خواهد شد. از طرف دیگر کارشناسان معتقدند انتقال آب حتی به بهانه مصرف شرب هم کاری غیراصولی است و باعث ایجاد انتظار در مناطق کم‌آب می‌شود و تعادل طبیعی را که مابین میزان جمعیت و منابع در دسترس وجود دارد به هم زده و در طولانی‌مدت باعث گسترده شدن بحران آب خواهد شد. نمونه بارز آن شهر یزد است. شهری که سالیان دراز به عنوان پایتخت مدیریت بهینه مصرف آب شناخته می‌شد که با درک بالایی از اهمیت آب مهد قنات‌ها و آب‌انبارهایی بود که در طول تاریخ و در پاسخ به مشکل آب در این منطقه کویری و خشک ایجاد شده بودند اما حالا با انتقال آب از زاگرس به یزد دیگر خبری از آن صرفه‌جویی و مصرف بهینه نیست و قنات‌ها عمدتا به حال خود رها شده‌اند. نمونه‌اش یکی از  طولانی‌ترین قنات‌های ایران است که از مرکز یزد عبور می‌کند و در این سال‌ها به حال خود رها شده و در حال آلوده شدن با پساب‌های شهری و بیمارستانی است. بحران برای شهر به سرعت در حال گسترش یزد اگرچه اکنون در ظاهر وجود ندارد ولی فقط چند سال دیگر با هیبتی عظیم ظاهر خواهد شد. آنگاه شهری که به شکل مصنوعی و بدون توجیه زیست‌محیطی بسیار بیشتر از آنچه باید، رشد کرده است با یک بحران عظیم مهاجرت و جنگ اجتماعی بر سر آب دست و پنجه نرم خواهد کرد. راه‌حل‌های دیگر در آن روزگار و حتی همین امروز تبعات بسیار سیاسی- امنیتی خواهد داشت.
سوم- سیاست در ایران پس از انقلاب بیش از آنکه چهره‌های موثر زاگرس‌نشین و خوزستان‌نشین به خود دیده باشد، چهره‌های موثر کویرنشین به خود دیده است. مرحوم هاشمی‌رفسنجانی، محمد خاتمی، محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی، همه و همه به نوعی ساکن و زاده مناطق کویری ایران بوده‌اند. اینان علایق محلی و قوم‌گرایی خود را با جابه‌جایی بهره‌برداری از منابع آب در ایران نشان داده‌اند. صدها کیلومتر لوله‌گذاری برای انتقال آب به کویر و صدها کیلومتر رها کردن و بی‌توجهی به مشکلات و تنگناها، از طرف سیاستمدارانی که دِین خود را به شهر و روستاهای آبا و اجدادی‌شان ادا می‌کنند، انجام شده است. حتی اگر زاگرس آنقدر آب اضافی داشته باشد- که ندارد- که می‌توان آن را به جایی دیگر منتقل کرد، قاعدتا عقل حکم می‌کند این انتقال به نزدیک‌ترین مکان مستعد انجام شود. در همین زاگرس آنقدر روستا و شهر کوچک و بزرگ وجود دارد که هم‌اکنون با مشکل تامین آب شرب مواجهند و آنقدر زمین حاصلخیز معطل‌مانده وجود دارد که دیگر نوبت به تخصیص آب به خارج از خود زاگرس نرسد. جالب است که بدانید تامین آب شرب مناطق روستایی بسیاری در همین منطقه با تانکرهای متعلق به اداره مدیریت بحران چهارمحال‌وبختیاری انجام می‌شود، یعنی در اصل در آن مناطق وضعیت به شکلی حاد بحرانی است. بحرانی که به بهای پربار شدن باغات پسته رفسنجان و سر پا ماندن کارخانه‌های کاشی و سرامیک در یزد و فولادسازی در اصفهان و از آن بدتر در یزد و اردکان و بافق ایجاد شده است. اگر این انتقال آب جدید تصمیمی برای زنده نگه داشتن بازار پسته در کشور و حفظ روند درآمد ارزی صادرات پسته است، به جای بردن آب به کویر می‌شود نهال‌های پسته را به زمین‌های مساعد و بدون مشکل آب منتقل کرد، نه اینکه آب را به جایی برد که مستلزم نزدیک به هزار کیلومتر لوله‌گذاری باشد. تازه این یک واقعیت است که در بخش پسته در 5 سال گذشته چیزی نزدیک به 3 میلیارد دلار درآمد وجود داشته، در حالی که ارزش آب مصرفی برای این مقدار محصول پسته 8 میلیارد دلار برآورد شده است، یعنی 5 میلیارد دلار یارانه مخفی که بهای اصلی‌اش نابودی منابع آب و عمیق‌تر شدن فقر و فاقه در سرچشمه‌های کارون و کرخه و دز و زاینده‌رود است. اما نشان دادن قدرت سیاسی به همشهری‌ها و ادای دینِ زاده شدن در آنجا مستلزم این است که منافع میلیون‌ها نفر به خطر بیفتد تا منافع چند هزار همشهری کسانی که قدرتی در دستگاه‌های اجرایی کشور دارند حفظ شود. این بی‌کسی عمده مردم ایران است. سیاستمدارانی که داعیه‌داران اصلاح‌طلبی و گذر از دیدگاه‌های سنتی در سیاست‌ورزی در ایران هستند، در عمل خود بدترین نوع عمل سیاسی مبتنی بر وجوه بسیار منفی سنت‌گرایی را از خود نشان داده‌اند؛ تخصیص منابع بدون هیچ توجیه فنی و اقتصادی به مناطقی فقط بر اساس علایق مربوط به زادگاه و همشهریان و دوست و فامیل. بسیار شنیده‌ایم که فامیل‌بازی و قوم‌گرایی ویژه جوامع توسعه‌نیافته و فاقد نظام‌های دموکراتیک بوده و در غیاب جامعه مدنی قوی است که اتفاق می‌افتد. حالا در ایران همان کسانی که هویت سیاسی خود را از این نوع شعارها و نوگرایی‌ها می‌گیرند در عمل بدترین نوع آن را انجام داده‌اند. توسعه سیاسی و اصلاح‌طلبی و تدبیر و امید و اعتدال فقط و فقط در پشت تریبون‌هاست که در ذهن این افراد جا دارد. هنگام تصمیم‌گیری هنوز مناسبات قومی و قبیله‌ای و منطقه‌گرایی است که بر جان و دل این مدعیان حکمفرماست. ایران برای این صاحبان ژن خوب جایی است برای بهره‌مندی و بردن حظ وافر؛ جایی برای کامیابی همواره و بهشتی برای فرار از زیر بار تبعات تصمیمات و عملکردشان.

چهارم- «ناآگاهی در وهله اول باعث این تصمیمات شده، ناآگاهی هم به دلیل ضعف علمی ماها در گذشته بوده. عمدی نبوده، ناآگاهی علمی بوده و این پذیرفتی است و دیگر من بعد پذیرفتنی نیست... نادانیم، مهندس نادان.» اینها نیز سخنان جناب کلانتری است در پاسخ به پرسش‌هایی درباره طرح‌های مربوط به مهار آب‌های سطحی به وسیله سدها. اما نکته اساسی اینجاست که این اعتراف به نادانی یک ژست بیش نیست، چرا که در زمانی ابراز شده است که ایشان مسؤولیت سازمان حفاظت محیط‌زیست را بر عهده نداشته‌اند. 2 سال بعد، همین یکی ـ دو هفته پیش‌، همین جناب کلانتری در برخورد با اعتراض یکی از نمایندگان خوزستان در رابطه با بی‌عملی این سازمان در رابطه با طرح‌های کوچک و بزرگ انتقال آب از سرشاخه‌های کارون به پرخاشگری می‌پردازد و با بیان اینکه این مسائل به آن نماینده مربوط نمی‌شود و با تاکید بر اینکه من ابتکار نیستم، نشان می‌دهد در روزگار قدرتمندی همه ژست‌ها و ادعاهای مربوط به پذیرفتن اشتباهات و قول‌هایی که نسبت به تکرار نشدن آنها داده می‌شود، همه و همه عوام‌فریبانه و تهی از هرگونه صداقت است. در حالی که نمایندگان خوزستان درباره خشک شدن نخلستان‌ها و شور شدن زمین‌های مردمان‌شان می‌گویند، جناب کلانتری با تبختر و تکبر آنها را هیچ کاره و ناتوان‌تر از آن می‌داند که بخواهد حتی محترمانه به حرف‌های‌شان گوش دهد. قدرت در جایی فراتر از نمایندگی ملت تجمع یافته است و وابستگی و نزدیکی به تصمیم‌سازان و قدرتمندان اصلی است که سهم هر منطقه را از منابع کشور تعیین می‌کند، حتی اگر این سهم به بهای نابودی و به خاک سیاه نشستن دیگرانی کم‌نفوذ و کم‌توان‌تر به دست بیاید. این سیاستمداران که به قول خود جناب کلانتری منافع کوتاه‌مدت سیاسی و قومی خود را مد نظر دارند می‌روند و آنچه باقی می‌ماند انباشت نارضایتی‌ها و ناکامی‌های مردم در نظر گرفته نشده، است. مساله‌ای که نظام برآمده از انقلاب اسلامی در تحلیل نهایی با آن مواجه است و هزینه آن را کسانی می‌دهند که هیچ نقشی در رقم خوردن این شرایط نداشته و هیچ بهره و منفعتی از این سوداگری نبرده‌اند. باغ‌های پسته در یزد و کرمان و قم آباد می‌شود و این آبادی و بهره‌مندی به بهای تزلزل و نابودی اعتماد ملت به نظام برخاسته از انقلاب تمام می‌شود. شوربختانه کسانی که کار را به بیخ آن کشانده‌اند براحتی و در سایه فراموشی و حسن‌نیت ملت کمی بعدتر بیرق تجدیدنظرطلبی و اصلاح‌طلبی را بلند می‌کنند و خود در خط مقدم طلبکاران از نظام جمهوری اسلامی قرار می‌گیرند.

دیدگاه شما