تازه های سایت

کد مطلب: 49465
15. فروردين 1401 - 9:07
به مناسبت دومین سالگرد شهادت شهید سلگی
دل نوشته عاشقانه و بغض‌آلود همسر سردار شهید حاج میرزا سلگی
در دومین سالروز شهادت سردار پرافتخار سپاه اسلام شهید حاج میرزا محمد سلگی دل نوشته زیبا، عاشقانه و سوزناک همسر این شهید والامقام منتشر می‌شود.

به گزارش پایگاه خبری  تحلیلی گرو، 14 فروردین سال 1399 بود که سردار جانباز و پرافتخار دوران دفاع مقدس و فرمانده نهاوندی دوران جنگ تحمیلی سردار حاج میرزا محمد سلگی دعوت حق را لبیک گفت و براثر جراحات شیمیایی دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست.
پیکر مطهر شهید سلگی عزیز همان‌طور که خودش می‌خواست در کنار قبر مطهر سردار شهید محسن امیدی به خاک سپرده شد و به دلیل شرایط کرونایی بدون حضور خیل عظیم عاشقان شهادت، شبانه و غریبانه در خاک آرام گرفت.
در دومین سالروز شهادت شهید سلگی عزیز خانم پروین سلگی همسر والامقام سردار سلگی که برادر و پدر گران‌قدرشان نیز به شهادت رسیده‌اند دل نوشته‌ای زیبا در فراغ حاج میرزا خوانده‌اند که در ادامه می‌خوانید.
سلامی از دلی سوخته و چشمانی به در دوخته به دردانه محبوب خدا
قهرمان زندگی‌ام حاج میرزا چندین روز است در انتظارم که بیایی درست مثل تو که چهل است مثل شمع سوختی و آب شدی که بروی و به قرارگاه سیدالشهدا بررسی.
اربعین شهادت با 21 رمضان و شهادت امیرالمؤمنین (ع) گره‌خورده بود و بازهم تو در شهادت درست مثل روزهای جهادت نشانه شدی و ستاره شدی که دل‌های تنگ و جگرهای سوخته را زیر خیمه اهل‌بیت بشناسی.
وقتی‌که آقا و مولایمان امام خامنه‌ای فرمود اگر برای من ممکن بود "می‌رفتم همدان برای دیدن این مرد " تو دیگر در این خاک نبودی و جسمت با آن دوپای بریده میان ما بود و روحت در ملکوت آسمان‌ها و در جوار حضرت ابوالفضل (ع) و شاید مانده بودی تا چند صباحی مثل سال‌های دفاع مقدس لذت نوشیدن از مشک عباس بن علی (ع) را به دوستان و محبانت بنوشانی.
ولی من چقدر غافل بودم وقتی قبل از شهادتت در شب‌های قدر برایم پیامکی فرستادی که خسته‌ای و پاهای بریده‌ات دیگر تاب ماندن در این دنیا را ندارند و مظلومانه از من خواستی تا دعایت کنم تا خدا شهادت را برایت رقم بزند و من نمی‌دانستم که تو همان شب تذکره پرواز گرفتی.
ای تمام زندگی‌ام من تو را برای خودم می‌خواستم و تو با دوپای قطع‌شده هم به جبهه رفتی تا نشان دهی بدون پا هم می‌شود جهاد کرد و آیه استقامت شدی و جنگیدی و یاد ابوالفضل (ع) را در دل‌ها زنده کردی و حالا که نیستی چشم من به عالم دیگری بازشده و می‌بینم که اولیا خاص خداوند هرچه بخواهند خداوند در همین دنیا مزد جهادشان را می‌دهد؛ درست مثل دعای پدر شهیدم که بعد از شهادت برادرم از خداوند خواست بعد از 6 ماه به فرزند شهیدش بپیوند و چنین شد.
و درست مثل تو که با گریه به من می‌گفتی که دوست داری به 400 شهید گردانت برسی و هیچ تشییع‌جنازه‌ای نداشته باشی و فقط در کنار شهید حاج محسن امیدی دفن شوی و چنین شد و تو را غریبانه در خلوت شب دفن کردند همان‌طور که آرزو کرده بودی.
حاج میرزای عزیزم این روزها پاهای مصنوعی‌ات در گوشه اتاق همان‌گونه که نماز شب می‌خواندی آرام‌گرفته است و جای‌جای خانه یادآور معنویت و اشک‌های پنهان توست و چه قدر خاطره مانده از مفاتیحت فدای دانه اشک‌هایت و فدای تسبیح‌هایت.
حالا که به مقام "عند ربهم یرزقون " رسیدی و در جوار شهدا آرامیدی به یاد من و همه عاشقانت باش و با آن دستی که به دست‌های بریده ابوالفضل العباس (ع) گره‌خورده دستمان را بگیر و بالا ببر.
همدم و همراه 40 ساله‌ات همسرت پروین سلگی.

دیدگاه شما