وقتی حال خواهرم بدتر شد و او را از کرج به تهران آوردیم به کما رفت و بعد از آن مرگ مغزی شد و اعضای بدنش را اهدا کردیم. آن زمان تصور میکردم اگر از این ماجرا به خانوادهام که داغدار بودند حرفی بزنم ممکن است بین خانوادهام و شوهر خواهرم درگیری رخ دهد اما عذاب وجدان اجازه نداد که راز این قتل را مخفی نگهدارم و تصمیم گرفتم، آخرین حرفهای خواهرم را برملا کنم.
باتوجه به اظهارات زن جوان و احتمال قتل، پرونده برای رسیدگی با قرار عدم صلاحیت به دستور بازپرس جنایی، به دادسرای محل حادثه در کرج ارجاع شد.
دیدگاه شما