به گزارش پایگاه خبری گرو، این همان مرض رضایت است. مرضی که کارلوس کی روش سرمربی تیم ملی فوتبال با واقع بینی آن را آفت بزرگی می داند که می تواند در همین روزهای شیرین قاطعانه ترین صعود تاریخ فوتبال ایران به جام جهانی، گریبان ما بگیرد. کی روش با دوراندیشی فاجعه پس از این مرض را به خراب شدن سقف بر روی سر ما تعبیر می کند. اتفاقی که مصداق عینی آن را در والیبال می توان رویت کرد.
تیمی که روی یک برنامه ریزی طولانی مدت و یک پروسه دقیق ذره ذره ساخته شد و سر به آسمان سایید اما خیلی زود گرفتار مرض رضایت شد و حالا نتیجه این مرض سقف رویاهایی است که بر سر والیبال آوار شده.
تیمی که با یک نسل طلایی و یک مربی طلایی تر پله های ترقی را جهشی طی کرد، قد کشید و از روی تور به میان قلب های مردم آبشار زد اما سقف کوتاه ظرفیت خیلی زود آنها را به انتهای خط رسانده. تیمی که حالا هیچ شوری را برنمی انگیزد، هیچ نگاهی را به خود جلب نمی کند و هیچ دلی را با خود همراه نمی کند.
شور و هیجان دیروز و تشویق و هورا کشیدن های مردم و البته تعاریف اغراق آمیز حالا جای خود را به نگاه های تلخ و شماتت باری داده که آسمانخراش های بی ظرفیت امروز را سرزنش می کنند. تیمی که اگرچه از منظر فنی به قله رسیده بود اما همپای آن به قله جنبه و ظرفیت نرسید و در همان کوهپایه های آماتوری سابق ماند و بالا نیامد. سردمداران والیبال فراموش کردند که تیم بزرگ، باید جنبه و ظرفیت بزرگی و قله نشینی را داشته باشد.
نتیجه این بی توجهی اما خیلی زود خود را عیان کرد. وقتی ولاسکو مربی اقتدارگرای ایران که افسار تیم را در دست داشت و به احدی اجازه تک نوازی را نمی داد، چمدان ها را بست و به دعوت سرزمین مادری اش لبیک گفت. جدایی ولاسکو سرآغاز سقوط ستاره هایی بود که حالا میدان را فراخ می دیدند و عرصه برای تاخت و تاز آنها فراهم بود. همان ها که سوار بر موج احساسات مردم از مرزهای تواضع، جنبه و ظرفیت گریختند تا آرام آرام در سراشیبی سقوط قرار بگیرند. ستاره هایی که در مسیر تاخت و تاز خود خیلی ها را قربانی کردند؛ از اسلوبودان کواچ جوان و پرانرژی گرفته تا رائول لوزانو کهنه کار و درونگرا؛ هیچکس حریف آنها نبود.
پول و شهرت آفت بزرگی بود که به خرمن استعداد آسمانخراش های ایران زد. آنها که تحت تاثیر اتمسفر هیجانی پیرامون خود آنقدر قد کشیده بودند که حالا جلوی پای خود را هم نمی دیدند و این سرآغاز قصه سقوط بود.
ستاره هایی که خود را برتر و مهمتر و بزرگتر از هر چیزی می دیدند و می بینند و والیبال ایران را وامدار خود می دانستند و می دانند و نتیجه همین تفکر تمامیت خواهانه همین شد که برای همه تعیین تکلیف کنند؛ از سرمربی تیم گرفته تا داور. از سرپرست گرفته تا وزارت ورزش.
تیمی که به اندازه ای با تبختر و تفرعن همنشین شده که بازیکنش در پیش چشمان تماشاگران و چندین و چند دوربین های آشکارا از دستور سرمربی اش سرپیچی می کند، کاپیتانش تصمیم می گیرد شخصا داور را تادیب کند، آن یکی برای بازیکن و سرمربی حریف خط و نشان می کشد، در اعلام لیست نفرات تیم برای المپیک اعمال نظر می کنند و جوان تازه وارد را خط می زنند تا رفیق دیرین گرمابه و گلستانشان به عنوان توریست روی نیمکت، ریو را سیاحت کند، دسته جمعی رژه المپیک را تحریم می کنند و جمعا تصمیم می گیرند تا در برابر دستور محرمانه بالادستی مبنی بر تعویض یکی از اعضای کادر تیم جبهه گیری کنند و ماندن طرف را شرط حضور خود در تیم ملی اعلام کنند!
این همان تیمی است که اعضای آن جملگی در قبال ورود نفرات جدید مقاومت کرده و یک حلقه نامرئی مقابل تازه واردها می کشند اما هر هفته در مسابقات لیگ به جان هم می افتند و با الفاظ 18- از هم پذیرایی می کنند، یقه می درند و نفس کش می طلبند!
تبعات تاخت و تاز در مسیر ناکجاآباد، در ناکامی های مسلسل وار اخیر کاملا عیان است. ناکامی هایی از روزهای انتخابی المپیک در توکیو گرفته تا المپیک ریو و حالا لیگ جهانی. تیمی که که آنقدر باد شده و بالا رفته که دیگر هیچ انگیزه ای برای درخشش و موفقیت ندارد. تیمی که مرض رضایت گرفته و به هیچ عطش و حرصی برای موفقیت های جدیدتر و قله های دست نیافتنی تر ندارد و ترجیح می دهد تا انرژی اش را به جای لب تور، در زندگی شخصی لاکچری، بیزنس های پولساز، میهمانی های رنگارنگ، اتومبیل های شاسی بلند و برندهای ادوکلن و لباس خرج کند.صویر آگهی تبلیغاتی با مشارکت یکی از ستارههای بزرگ این تیم از دست رفته که درست بعد از مسابقات لیگ جهانی و ناکامیهای پی در پی در زمین والیبال، روی صفحه تلویزیون نقش میبندد، استعاره طعنهآمیزی است از آنچه که این روزها در تیم ملی والیبال ایران میرود؛ تیم بی تفاوتی که ترجیح میدهد رویاهایش را در زمین دیگری دنبال کند.
عصر ستاره های کاغذی مدتهاست به پایان رسیده و صدای بلند گام های تغییر به گوش می رسد، حتی اگر ستاره های سابق با تمامیت خواهی مقابل موج بلند تغییرات بایستند و اجازه ندهند که کسی وارد دایره بسته آنها شده و به امپراطوری آنها پایان دهد.
اما تغییر ناگزیر به نظر می رسد. ستاره های تازه از راه رسیده اند. آنها که بدون ادعا و بدون هیاهو، با قامتهای برافراشته آمده اند تا دیوار بلند بی تفاوتی را فرو بریزند و پای تور برای آرمان ها و آرزوهای یک ملت جان بدهند. همان ها که هر وقت حلقه پوسیده و بسته السابقون را شکستند و راهی به ترکیب یافتند، والیبال ایران به اصل خود بازگشت. تیمی که می درخشد و حریفان را از پا می اندازد. از نمایش آنها حظ بردیم و کیفور شدیم و طعنه آمیز اینکه برد غافلگیرکننده برابر لهستان در هفته نخست و برد هیجان انگیز بر آرژانتین در هفته دوم با درخشش آنها به دست آمد.
والیبال ایران به هوای تازه نیازمند است. این تیم 12 معنوی نژاد می خواهد.
دیدگاه شما