تازه های سایت

کد مطلب: 11255
29. خرداد 1392 - 10:04
از 15 سالگی در عکاسی بابک که متعلق به پسر خاله ام(مرحوم نور الدین گودرز دشتی) بود مشغول به کار شدم. پسرخاله ام مرا به عکاسی علاقه مند کرد و چون زیاد به محل کارش می رفتم خودم نیز علاقه مند شدم به عکاسی…

 

عکس از یادگاری های ماندگار انسان در طول تاریخ بوده است. گاهی یک عکس قدیمی می تواند سند معتبری باشد برای یک اتفاق یا مرحله تاریخی..گاهی یک عکس یک دنیا خاطره است و یک نسل تجربه و یک عمر هنر..عمری که پشت لنز دوربین گذشت و لحظات را ثبت کرد تا برای آیندگان یادگاربماند..کرم خدا پور اسد پیشکسوت هنر عکاسی در نهاوند است.۶۱ سال دارد و متولد محله گلشن است..از عکاسهای قدیمی نهاوند است که نامش به نام عکاسی بابک و بعدها سایه گره خورده است به سراغش می رویم تا از این همه سال عکاسی اش در نهاوند برایمان بگوید…

 

از چه سالی به عکاسی روی آوردید و چرا؟

 

از ۱۵ سالگی در عکاسی بابک که متعلق به پسر خاله ام(مرحوم نور الدین گودرز دشتی) بود مشغول به کار شدم. پسرخاله ام مرا به عکاسی علاقه مند کرد و چون زیاد به محل کارش می رفتم خودم نیز علاقه مند شدم به عکاسی.

 

عکاسی را از چه کسی یاد گرفتید و اولین مکان عکاسیتان کجا بود؟

 

از پسر خاله ام یاد گرفتم. اولین مکانی که از آن  عکس گرفتم را به یاد نمی آورم،همه جا برای عکاسی می رفتم.

 

شغل پدرتان چه بود و آیا در خانواده تان جز شما کسی عکاسی می کرد؟

 

پدرم نجار بود. خیر فقط من عکاسی می کردم. الان پسرم هم در عکاسی رضا کار می کند

 

یادتان هست اولین دوربینی که داشتید و کارتان را با آن شروع کردید چه مارکی بود و به چه قیمتی خریدید؟

 

اولین دوربینم لوبیتل۲ بود. قیمتش زیاد نبود ولی خاطرم نیست.

 

لورفلکس هم یکی دیگر از دوربین هایی بود که با آن به جاهای مختلفی برای عکاسی می رفتم و بیشتر اوقات همراهم بود.

 

اولین عکسی که در عکاسیتان گرفتید یادتان هست از چه کسی بود و چه سالی؟

 

متاسفانه یادم نیست

 

مشتریان شما بیشتر چه کسانی بودند و حدودا در روز چند مشتری داشتید؟

 

بیشتر مشتری های عکاسی مان جوانان بودند، عکس های دسته جمعی و یادگاری می گرفتند.

 

در طول روز مشتری زیاد داشتیم چون عکاسی کم بود. بیشترین ایامی که سرمان شلوغ بود مهرماه، زمان باز شدن مدارس بود که بچه ها برای مدرسه شان مراجعه می کردند و عکس می گرفتند. ۲ یا ۳ ماهی در سال سرمان شلوغ بود.

 

درآمد عکاسی چطور بود و اولین عکسهایتان را با چه دستمزدی می گرفتید؟

 

درآمدمان خوب بود.هر عکسی ۳۵ ریال بود.البته من دستمزدم را به صورت روزانه دریافت می کردم و فرقی نداشت در آن روز ۵ عکس گرفته ام یا ۵۰تا

 

گاهی در روز شاید ۱۵۰ تومان درآمد داشتیم، چون تعداد عکس هایی که می گرفتیم زیاد بود. درآمدم نسبت به آن زمان خوب بود. بعد از اینکه از سربازی آمدم به صورت جدی تر عکاسی را دنبال کردم و روزانه هم ۱۵ ریال حقوق می گرفتم. کم کم حقوقم زیاد شد، ۵ تومان شد بعد ۱۰ تومان و………

 

ابزارهای کار شما در آغاز چه وسایلی بود و آیا به مرور زمان تجهیزاتتان تغییری کرد؟

 

دوربین، یکی از مهمترین ابزار کار عکاس است، دوربینی که در آتلیه بود با دوربینی که برای عکاسی همراهم بود فرق داشتند. آن زمان که آنها عکس می گرفتند ، فیلم عکاسی وجود نداشت. با شیشه عکس می گرفتند.ژلاتین روی شیشه میزدند، بعد از گرفتن عکس، سطح شیشه را تمیز می کردند و برای عکس بعدی آماده می شد. آن موقع فیلم رنگی وجود نداشت. همه فیلم ها سیاه سفید بودند. حدودا ۶ یا ۷ سال قبل از انقلاب فیلم رنگی وارد بازار شد، که چاپ آن هم در نهاوند انجام نمی شد، فیلم ها را به تهران می فرستادند،آنجا چاپ می شد و به نهاوند می آمد.

 

به جز عکاسی در آتلیه، آیا در طبیعت و جاهای دیگر هم عکاسی کرده اید؟

 

بله ، من بیشتر به صورت آماتور عکس می گرفتم،موضوعاتی که از آنها عکس می گرفتم ، متفاوت بودند. طبیعت هم بود، در بازار سنگ میل می رفتم، بیشتر خیاط ها مشتری ام بودند، جمع می شدند با شاگرد هایشان عکس دسته جمعی می گرفتند.

 

آرشیو عکسهای قدیمی تان را نگه داشته اید؟ آیا نگه داشتن این همه عکس کار سختی نیست؟

 

آرشیو عکس هایم در عکاسی بابک موجود است. جعبه های مخصوص به خود را دارند و همه آنجا بایگانی شده است.

 

نوع نگاه یک عکاس با یک آدم معمولی چه فرقی دارد؟

 

معمولا یک عکاس به هر چیزی،یا آدمی که نگاه می کند ناخودآگاه به عکاسی فکر می کند ،اینکه سوژه روبرویش خوش عکس است یا نیست و خیلی چیزهای دیگر.

 

بعضی ها واقعا خوش عکس هستند حتی اگر چهره زیبایی نداشته باشند.

 

از عکاسهای قدیمی که همزمان یا قبل از شما در نهاوند مشغول به کار بوده اند چه کسانی را به خاطر دارید؟

 

قدیمی ترین و اولین عکاس نهاوند، جلال عکاس بود و بعد از آن ظفری عکاس که معلم بود.

 

عکاسی بابک،فرهنگ،سامان، سایه، هما، آرش، سیما، بهرنگ،بهرخ و الان هم که عکاسی زیاد شده است.

 

آیا در حال حاضر هم عکاسی می کنید؟

 

خیر الان خودم را بازنشسته کرده ام. عکاسی سایه را هم با برادر خانمم شریک بودیم که از وقتی که همه چیز دیجیتالی شد، من دیگر کار نکردم.

 

هنر عکاسی را به کسی هم آموخته اید؟ آیا شاگرد هم داشته اید؟

 

بله شاگرد هم داشته ام. جلیل سیاوشی یکی از شاگردانم بود که الان عکاسی سامان متعلق به اوست.

 

شاگردان زیادی داشتم.

 

بهترین عکسی که تابه حال گرفته اید کدام عکس بوده است؟

 

بیشتر عکس هایم را دوست دارم، ولی چند تا از آنها را بیشتر دوست دارم. یکی از آنها را از عمه پیرم گرفته ام در حالی که دارد آب بر می دارد. به نظر خودم عکس قشنگی شد.آن زمان آب لوله کشی نبود و وسیله هایی سر خیابان ها می گذاشتند که با فشار دادن آن مقداری آب بیرون می آمد و با برداشتن دست قطع می شد.

 

یک عکس دیگر هم گرفته ام از آقا شیخ عباس که سوار الاغ شده و این عکس را حتی در روزنامه کیهان چاپ کردند.

 

ازشخصیتهای نهاوند و چهره های قدیمی، شما از چه کسانی عکس گرفته اید؟

 

مهمترین عکسم عکسی بود که از گروه ابوذر گرفتم. یک شب هر ۶ نفرشان آمدند پیش من، و از آنها عکس گرفتم،آن موقع نمی دانستم چه فعالیتی می کنند؟ فقط می دانستم در یک خط هایی در حال فعالیتند، بعد از اینکه فعالیتشان زیاد شد و شهید شدند، عکس هایشان را منتشر کردم. حتی این عکس ها به آلمان هم رسید و در روزنامه های آنها چاپ شد و بعد ساواک به سراغ من آمد و منو دستگیر کردند و ۴ ماه زیر شکنجه ساواک بودم.

 

از این همه سال عکاسی در نهاوند چه خاطره تلخ یا شیرینی دارید؟

 

بیشتر خاطراتم مربوط به زمان انقلاب است، اولین باری که دانش آموزان به خیابان ریختند و تظاهرات کردند من دوربینم را برداشتم و رفتم بالای یک ساختمان تا از آن بالا عکس بگیرم. عده ای از مردم فکر می کردند من مامور ساواکم، ساواک هم دنبال من بود تا بفهمد چرا عکس گرفتم؟ ۴ تا عکس گرفتم(با دوربین لوری کرد) و سریع فیلم را از دوربینم بیرون آوردم. و وقتی ساواک مرا پیدا کرد منکر عکس گرفتنم شدم.

 

زمانی که در خیابان حافظ آتلیه داشتم ،یکی از شب هایی که تا نیمه شب مشغول به کار بودم طبقه بالای ما، گروهی فعالیت می کردند که به حزب رستاخیز معروف شده بودند، و ما با پارچه و مواد آتشزا گلوله ای درست کردیم به نیت اینکه بزنیم شیشه آنها را بشکنیم، زدیم ولی متاسفانه به شیشه نخورد و افتاد در پیاده رو جلو مغازه و ما رفتیم توی مغازه مان. ساواک دوباره به سراغم آمد و یک ماه به زندان افتادم.

 

آیا روی عکسها کار روتوش هم انجام میدادید؟

 

روتوش هم انجام می دادیم، البته روی عکس های آماتوری روتوش انجام نمی شد ولی کسانی که به آتلیه مراجعه می کردند روی عکس هایشان با قلم های مخصوصی کار می کردیم.

 

سخت بود کار کردن و روتوش کردن با آن امکانات کم.

 

پیش آمده که عکس یک مشتری خراب شود یا فیلمش بسوزد؟

 

کم پیش آمده که کار مشتری را خراب کنم .ولی اگر کسی مراجعه می کرد که از عکسش راضی نبود دوباره از او عکس می گرفتم.سختی بیشتر عکاسی این بود که مثل الان نبود که عکس ها را بتوان در دوربین مشاهده کرد و اگر خراب شده بود، دوباره عکس می  گرفتیم.

 

چه کسی از خودتان عکس می گیرد؟

 

بعضی وقت ها خودم می گیرم. آن موقع پسر خاله ام می گرفت.

 

دوربینهای تنظیمی قدیمی را ترجیح می دهید با دوربینهای دیجیتال امروزی را؟ چرا؟

 

مسلما دوربین های تنظیمی. من دوربین های آن زمان را بیشتر دوست داشتم. الان عکاسی انقدر راحت شده و این دوربین های جدید که همه چیز را خودش تنظیم می کند و فقط باید یک دکمه فشار دهی.

 

اگر زمان به عقب برمی گشت با همه سختی های کارتان آیا باز هم عکاسی را انتخاب می کردید؟

 

بله. من به عکاسی علاقه مندم. و اگر زمان به عقب برگردد باز هم عکاسی را انتخاب می کنم.

 

اگر بخواهید عکس را در یک جمله تعریف کنید چه می گویید؟

 

به نظر من عکس، ثبت خاطرات است. خاطرات به مرور زمان فراموش می شوند، ولی با وجود عکس از دوره های مختلف زندگی، خاطرات همیشه زنده می مانند.

 

سختی های کار عکاسی چیست؟

 

موادی که استفاده می کردیم ،چون اکثرا سرب بود، اگر کسی حساسیت داشت مسلول می شد و اگر هم حساسیت نداشتند که مشکلی پیش نمی آمد. عکاسی خودم که راه افتاد مشتری هایم زیاد شدند آنقدر که گاهی صف می کشیدند جلو عکاسی ام.من ۲ روز در هفته را تعطیل می کردم که به کارهای چاپ عکس ها و غیره برسم.

 

شنبه،یکشنبه و دوشنبه عکس می گرفتم، و بقیه هفته  به انجام کارهای عکس ها می پرداختم. اگر عکس ها روتوش لازم نداشت که نیم ساعته آماده می شد، اگر روتوش لازم داشت که ۲ روز طول می کشید تا عکس آماده شود.

مصاحبه: پری سیما قیاسی

 به نقل از فردای نهاوند

دیدگاه شما