تازه های سایت

کد مطلب: 8107
16. اسفند 1391 - 17:47
برای یکی از نشریات نوشتم . آن ها هم با این کاریکاتور زیبا که اثر کاریکاتوریست خوبشان است منتشر کردند :

همین که گران می شود می خریم ! ببینید خودتان دیگر :  این از صف مرغ ، آن هم از صف سکه و صف دلار ! راستی وقتی در خبرها می خواندیم ملت اون ور آب (!) برای خریدن مثلاً «ویندوز ایکس پی»  _ و یا چه _  شب را پشت در بسته ی مغازه سر کردند خنده مان می گرفت … که شاهد از غیب رسید ! کاش دست کم  « ویندوز » بود آخر ؛ کمتر حرص می خوردیم !ما ملت خوشمان می اید اصلا ً که سر صف بایستیم . می خواهد صف « نذری»  باشد و یا صف مرغ !  چه می دانم ؟! ریشه های تاریخی اش را هم لابد باید از دهه ی شصت جستجو کرد ؛ همان زمان که از مرغ گرفته تا تخم مرغ (!) و تا حتی نفت «کوپنی»  بود و مردم باید صف می کشیدند تا بخرند . اصلا ً این همه حرص و ولع برای چه ؟!  باور کنید هنوز هم نمی فهمم آن جماعتی که شب را تا کلّه ی سحر پشت در مغازه سر می کردند برای خرید سکه؛  دقیقاً دنبال چه بودند ؟!  و این طور ی می شود که« تقاضا » می رود بالا ، ظرفیت های «عرضه» هم که محدود است ( و یا محدود ش کرده اند: و مثلاً انبار کردند برای وقتی دیگر !) و این می شود تورم ! قیمت می رود روی شاخ آهو !

سنت های خوبی داشتیم آن قدیم تر ها ، می گفتند سزای گران فروش« نخریدن»  ا ست . هرچند که آن ها هم فراموش مان شده اند . مثل خیلی چیزهای دیگر …

آن طرف ماجرا هم قصه ی آبدار (!) دیگری ست: آن طرف ماجرا یعنی ماجرای « عرضه» . این که تازگی ها توی این مملکت همه یاد گرفته اند انبار کنند جنس هاشان را ؛  برای روز مبادا !  و  گذشت ان روزهایی که «احتکار»  جرم بود . این روزها خیلی ها «این کاره» شده اند  _ از ایران خودرو  و سایپا گرفته تا حاجی بازاری های دیروز که کلی هم درس خوانده اند و «مکاسب»  پاس کرده اند !  باز خدا پدر حاجی بازاری ها را بیامرزد که مکتب رفته اند و لابد می دانند «ویل للمطففین » یعنی چه ؟! با این تازه به دوران رسیده ها که از صدقه سری « وبا » میلیاردر شده اند و از سبزی فروش تبدیل شده اند  به «بیزینس من » چه کار کنیم ؟ ! آداب و رسومی داشت کاسب کاری ، به اسم حاجی بازاری ها قسم می خوردند روزی … «رسوایی » ده نمکی را ببینید !

بگذریم از آن طرف ماجرا ؛ که دستمان کوتاه است . فکر نمی کنید وقت آن رسیده که به سنت  قدیمی هامان رجوع کنیم ؟! باور کنید پُر بیراه هم نمی گفتند هان ! نخرید ! پسته نخرید ! راستی باغ کی را آباد می کنیم ؟! و اصلاً کاش باغی آباد می شد با این گرانی ها . نمی دانم این «دلالی» چه صیغه ایست دیگر ؟!

بس است  !

دیدگاه شما