تازه های سایت

کد مطلب: 11995
12. مرداد 1392 - 10:29
پنج روز بعد پیدا شدن جسد جوانی 30 ساله در اطراف قنات امین آباد که همانند افراد قبلی به قتل رسیده بود پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) را مجبور کرد تا جدی تر پیگیر قضایای قتل‌هایی باشند که گویا قرار نیست به همین زودی‌ها پایانی داشته باشد.

به گزارش پایگاه خبری گرو ،  «33 قتل در 41 سال زندگی» این خلاصه زندگی اصغر بروجردی یا همان اصغر قاتل، اولین قاتل زنجیره ای ایران است که تیر ماه سال 1313 در میدان توپخانه به دار آویخته شد. داستان جنایات اصغر قاتل ابتدایش در عراق بود و انتهایش در ایران. زمانی که اصغر قاتل فهمید به خاطر تجاوز و قتل 33 پسر جوان و نوجوان قرار است اعدام شود گفت: «این‌ها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بی سروپا و خوشگل‌اند. این‌ها دشمن مملکت هستند. به این جهت آن‌ها را کشته‌ام.»

دومینوی وحشت در تهران 1312

زمستان سال 1312 برای تهرانی ها وحشت داشت. این موج ترس با کشف یک جسد بی سر در شترخان که نام بیابانی اطراف تهران بود آغاز شد. دهم دی ماه همان سال نصرت ا... 19 ساله به اداره تامینات (آگاهی) تهران رفت و از پیدا کردن یک جسد بی سر حوالی شترخان خبر داد. جسدی که نصرت ا... پیدا کرده بود سر آغاز کشف شدن چندین جسد دیگر شد.

در بررسی اولیه مامور ها زیر چهارطاق ساختمانی مخروبه جسد عریان و بی سر پسر جوانی که هویتش معلوم نبود پیدا شد. خیلی نگذشت که با کاوش در اطراف همان مخروبه جنازه سلاخی شده یک پسر نوجوان و سر بریده پسر بچه کم سن و سال نیز کشف شدند. خبر پیدا شدن این جنازه ها در تهران والدین را تشویق می کرد تا از بیرون رفتن بچه هایشان به تنهایی جلوگیری کنند.

دو ماه از آن حادثه گذشت و هنوز هیچ رد و سرنخی از قاتل و هویت افراد کشته شده به دست نیامده بود که خبر پیدا شدن جمجمه یک پسر جوان در میدان جلالیه سابق که همان پارک لاله امروزی تهران است ترس و وحشت را به جان تهرانی‌ها انداخت.

پنج روز بعد پیدا شدن جسد جوانی 30 ساله در اطراف قنات امین آباد که همانند افراد قبلی به قتل رسیده بود پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) را مجبور کرد تا جدی تر پیگیر قضایای قتل‌هایی باشند که گویا قرار نیست به همین زودی‌ها پایانی داشته باشد.

حمل راز جنایات در یک پیت حلبی

اوایل اسفندماه سال 1312 مامور جوانی متوجه مردی میانسال و قوی جثه‌ای شد که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش بود.مرد به مامور گفت که بامیه فروش است و پیت حلبی هم ابزار کارش است اما کاوش درون پیت حلبی چیز دیگری را نشان می داد. کشف چند دست لباس خونین و چاقویی که رد خون بر آن مشخص بود مرد بامیه فروش را در تله انداخت و باعث شد تا مسیر زندگی اش به اداره تامینات بیفتد.

مرد بامیه فروش که خودش را اصغر معرفی کرده بود ادعا کرد که لباس های خونی را حوالی حرم عبدالعظیم پیدا کرده است اما پرس و جو از همسایه های اصغر که ساکن کاروانسرای رضا خان بودند این گمان را ایجاد کرد که احتمالا اصغر همان قاتلی است که پلیس به دنبالش می گردد.

یکی از همسایه ها به ماموران گفت: «چند شب پیش اصغر با پسربچه ای به کاروان آمد و گفت که او برادر کوچک‌ترش است. آنها شب در کاروانسرا خوابیدند و صبح از آنجا رفتند اما وقتی که شب اصغر دوباره برگشت تنها بود و برادرش همراهش نبود. این لباس‌های خونی هم همان لباس هایی است که تن برادر اصغر بود.»

اعتراف اولیه اصغر به تجاوز و قتل «علی» که به گفته خودش قرار بود در کنارش شاگردی کند اولین برگ از صفحات بی پایان 33 قتلی است که 25 فقره آنها در عراق اتفاق افتاده و بقیه در ایران صورت گرفته بود.

یک دادگاه جنجالیخرداد و تیر سال 1313 خبر دادگاه اصغر قاتل تنها خبری بود که دهان به دهان می گشت و پیگیری می شد.اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل به جرم تجاوز و قتل ده ها پسر جوان و نوجوان در دادگاه محاکمه شد.او در دادگاه عنوان کرد که جنایاتش را در سن 14 سالگی و در کشور عراق آغاز کرده بود تا اینکه عاقبت در سن 18 سالگی به جرم آزار و اذیت پسران نوجوان به 9 سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی از زندان تصمیم گرفت پس از انجام دادن کارش قربانی هایش را سر به نیست کند. همین تصمیم سر آغاز فرار اصغر قاتل به ایران شد.

اصغر که در عراق به بچه ها تنقلات می‌فروخت و از این راه آنها را فریب می‌داد پس از آمدن به ایران و مستقر شدن در کاروانسرای رضاخان تصمیم گرفت کارهایش را با شغل بامیه فروشی از سر بگیرد.

اصغر قاتل در تمامی جلسات دادگاهش از چگونه کشتن پسر بچه های بی گناه حرف زد.

چرا کشتم؟

سابقه کشت و کشتار در خاندان اصغر ریشه ای تاریخی دارد. پدربزرگش لطفعلی خان از راهزنان مشهور منطقه بروجرد و پدرش علی میرزا دزد و قاتلی بنام بود. علی اصغر خودش متولد عودلاجان تهران بود اما پس از کشته شدن پدرش به بهانه زیارت به عراق می روند و برای همیشه در بغداد ساکن می شوند.

اصغر در عراق در قهوه خانه برادرش کار می کرد و از همین طریق دست به جنایت می زد. «در عراق در قهوه‌خانه برادرم هر چه پول‌ می‌گرفتم خرج اطفال می‌کردم. مدتی هم آجیل می‌فروختم و با اطفال رابطه‌ برقرار می‌کردم تا این که به علت فریب دادن ۵ بچه از فرزندان متمولین آنجا و فریب دادن آنها، 9 سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم که برایم زن بگیرد ولی قبول نکرد. دیگر همیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یک شاگرد نجار به نام حسن را فریب دادم با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم. هر شب پلیس در خانه می‌آمد و بودن مرا در خانه کنترل می‌کرد، تصمیم گرفتم به هر پسری‌ که تجاوز می‌کنم، او را به قتل برسانم در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم اغلب جنازه را در شط غرق‌ می‌کردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که پس از سر بریدن هیچ آثاری باقی نمی‌گذاشتم آخرین‌ بچه را که می‌کشتم کودک دیگری مرا دید و به‌ طرف شرطه دوید که من از همانجا به ایران فرار کردم.»

روز محاکمه زمانی که رئیس دادگاه از اصغر پرسید: « می‌دانی که نتیجه این اعمال اعدام است؟» او پاسخ داد: « هر چه خدا نوشته همان است!»

اعدام در توپخانه

پس از صدور حکم اعدام اصغر قاتل و تایید آن در دیوان عالی تمیز، او در واکنش به این حکم گفت: «این‌ها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بی سروپا و خوشگل‌اند. وقتی که ریش آنها درآمد، دزدی می‌کنند. من با این‌ها دشمنی دارم. این‌ها دشمن مملکت هستند. به این جهت آن‌ها را کشته‌ام. من در خارجه که بودم از این‌ها خیلی بودند و خیلی از آن‌ها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آن‌ها را می‌کشتم.»

روز ششم تیرماه سال 1313 روزی بود که حکم اعدام اصغر قاتل اجرا شد.جمعیت بسیاری از شب قبل برای دیدن اعدام او در میدان جمع شده بودند. او که از صبح آرام و خونسرد بود به محض دیدن طناب دار به جای توبه و طلب عفو و بخشش گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما به‌خاطر آن‌ها مرا می‌کشید؟»

 

منبع: قانون

دیدگاه شما