تازه های سایت

کد مطلب: 45180
30. بهمن 1399 - 8:25
۳۰ بهمن ۱۳۵۲ روزی است که ۶ دانش‌آموز انقلابی نهاوند با آرمان‌هایی برگرفته از اسلام، برای زدون فقر فکری و فرهنگی، جلوگیری از تبعیض و بی عدالتی و حاکمیت احکام الهی قیام کردند تا این روز برای همیشه در تاریخ مبارزات ملت ایران علیه رژیم شاهنشانی جاودانه شود.

به گزارش پایگاه خبری  تحلیلی گرو، شهرستان نهاوند از گذشته‌های دور و قبل از انقلاب اسلامی در حرکت‌های مردمی علیه نظام طاغوت پیشتاز بوده است سابقه این مبارزات به گونه‌ای بوده که رژیم برای کنترل اقدامات مردمی در نهاوند اقدام به ایجاد اداره ساواک کرد ؛ این در حالی بود که در سراسر کشور اغلب مراکز استان‌ها دارای اداره ساواک بودند اما در استان همدان علاوه بر شهر همدان در نهاوند هم به عنوان تنها شهرستان اقدام به تشکیل این اداره شده بود.

در سال ۱۳۵۲ تقاضای تیرباران ۶ جوان نهاوندی که در ادبیات آن زمان رژیم پهلوی «خرابکار» قلمداد می‌شدند از سوی دادگاه‌ نظامی رژیم پهلوی صادر شد و با موافقت مستقیم شاه گلوله‌های آتشین سینه ۶ جوان انقلابی این شهرستان را شکافت تا به خیال خود فریادهای آزادیخواهانه را در گلو خفه سازند غافل از آنکه خون‌های به ناحق ریخته سرانجام گلوی طاغوت را فشرده و فرجام آن در هم پیچیده شدن نظام استبدادی شاه و رهایی از استبداد شاهی شد.

این جوانان در دورانی که اوج حاکمیت و اختناق ستم شاهی در ایران حاکم بود و صدای هر اعتراضی در حلقوم‌ها خفه می شد، به پا خواستند و به تاسی از منش ساده زیستی صحابه معروف پیامبر اکرم(ص) یعنی ابوذر غفاری و عصیان و اعتراض او علیه عثمان، در آبان ماه ۱۳۵۱ در تشکیلاتی مخفیانه به پیشنهاد 'بهمن منشط' و 'عباداله خدارحمی' نام گروه ابوذر را برای خود برگزیدند و فصلی نو را در تاریخ مبارزات مردم شهر نهاوند که تاریخش پر از مبارزات جانانه است، گشودند.

تشکیلات این گروه نیز از ساختار پیچیده‌ای برخوردار نبود به نحوی که آنان جلسات خود را با توجه به شرایط و در مکان‌های مختلف مانند حمام سرچشمه، خانه‌های خود، کوه‌ها و باغ‌های اطراف شهر، زمین‌های کشاورزی و مسجد تشکیل داده و در رابطه با مسائل مختلف بحث و نتیجه‌گیری می‌کردند که شاید دلیل این امر کم‌تجربه بودن آنها به دلیل کم سن بودن و همچنین اشتغال آنان به تحصیل بود.

آنگونه که در مستندات و بازجویی‌های به عمل آمده از سوی ساواک منتشر شده جرم آنان مبارزه علیه رژیم پهلوی بود و هدف آنان نیز چنان که در بازجویی از افراد صورت گرفته این بوده است که این جوانان با احساساتی پاک و آرمانی با مرامی مشترک گرد هم آمده بودند تا برای محرومان دیار خود کاری بکنند و حق آنان را از ظالمان بستانند.

اعضای گروه ابوذر از همان ابتدا می‌دانستند که باید حتی جان خود را بر سر این پیمان بگذارند و بر اساس اسناد موجود در پرونده انفرادی یکی از اعضا، در همان جلسه نخست یکی از آنها با دیگر همرزمان خود اتمام حجت کرده بود که شما باید در این راه از جان خود بگذرید.

همچنین در سند دیگری ساواک از قول شهید طالبیان و یکی دیگر از اعضای گروه آورده است که «چنانچه ما چند نفر کشته شویم، انعکاس عجیبی در میان مردم به وجود خواهد آمد و اگر نتوانستیم دشمن را از بین ببریم، با شهادت خود رسوایشان می‌کنیم» که این مسائل هدفمند بودن اقدامات گروه را آشکار می‌سازد.

در بیان ویژگی‌ها و اهداف شهدای گرانقدر گروه ابوذر تاکنون سخنان زیادی گفته شده و چندین کتاب به رشته تحریر درآمده از جمله کتاب «گروه ابوذر»، «تاریخ شفاهی گروه ابوذر»، «ستاره‌های ابوذر به تیرک خونین نشسته‌‌اند»، «اسناد ساواک درباره گروه ابوذر»، «سوگ‌ سواران» که همگی به معرفی تاریخچه تشکیل ،اهداف و مرامنامه اعضای گروه پرداخته و فضای سیاسی آن دوران را مورد بررسی قرار داده‌اند.

اینک با گذشته نزدیک به نیم قرن از شهادت گروه ابوذر همچنان نام آنان به عنوان هویت انقلابی مردم این دیار همچنان زنده است و با گذشت زمان ابعاد و پیامدهای مختلف حرکت آنان در سطح محلی و ملی بیشتر نمایان می‌شود.

در بعد محلی از جمله پیامدهای اقدامات و شهادت این گروه می‌توان به اثرگذاری آنان در حرکت‌های مردمی سال ۵۷ اشاره کرد به گونه‌ای که با توجه به خوش‌نامی و مردم‌داری اعضای این گروه که همگی از جوانان مومن،‌ معتقد و حامی محرومان و درماندگان نهاوند بودند، خبر تیرباران ۶ جوان ۱۸ تا ۲۰ ساله آن هم در تهران شوک بزرگی به شهر کوچک آن زمان نهاوند بود و موجب شد مردم همگی با این سوال بزرگ روبرو شوند که «بای ذنب قتلت؟!» آنان به کدام گناه کشته شدند؟ این موضوع خود بیداری عموم مردم نهاوند را در پی داشت، به‌ طوری که سال ۵۳ تعدادی دیگر از جوانان این دیار با تشکیل گروه انقلابی ابوذر دو قدم در راه مبارزه با طاغوت گذاشتند و سرانجام دستگیر و تا زمان پیروزی انقلاب در زندان‌ها ماندند.

به عبارتی می‌توان گفت علاوه بر خانواده‌های شهدا همه مردم نهاوند با وابستگی‌های نسبی و سببی و مهمتر از آن اعتقادی به صف مخالفان رژیم پیوسته بودند به‌ طوری که مردم نهاوند چند ماه قبل از بهمن ۵۷ در یک عزم همگانی مجسمه طاغوت را از میدان مرکزی شهر به زیر کشیدند و عنوان اولین شهر ایران در سرنگونی نماد طاغوت لقب گرفتند.

در بُعد ملی نیز از پیامدهای اقدامات گروه انقلابی ابوذر نهاوند می توان گفت که حرکت این گروه در شهری کوچک هر چند از اثرات کمی برخوردار بوده اما این پیام را به سیستم حاکمیتی شاه انتقال داده که فریاد اعتراض علیه شما به اقصی نقاط کشور رسیده و دیری نخواهد پائید که نظام پوشالی طاغوت به زیر کشیده خواهد شد.

گروه ابوذر اگر چه در ابتدا به صورت مخفیانه و ساده کار خود را در سطح شهرستان آغاز کرد اما پس از مدتی دامنه فعالیت‌های آن از سطح شهرستان به سطح ملی گسترش یافت. در بازجویی‌ها و تحقیقات ساواک گوشه‌های بیشتری از ارتباط اعضای گروه با مبارزان آن دوران هویدا شده است. با کشف ارتباط اعضای گروه با روحانیت، شورای تامین قم تصمیم به مقابله جدی با روحانیت مبارز که عمدتاً شاگردان و دوستداران رهبر در تبعید انقلاب بودند، گرفت. بدین‌ ترتیب ۲۵ نفر از یاران امام خمینی و چهره‌های شاخص حاکمیت در بعد از انقلاب اسلامی، مانند آیات عظام مشکینی، جنتی، گرامی، یزدی، مومن، ربانی شیرازی و... تبعید شدند. این موضوع که شاید شدیدترین برخورد حاکمیت با یاران امام بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ بود در نتیجه اقدامات اعضای گروه ابوذر نهاوند در قم صورت گرفت. تبعید این افراد به اقصی نقاط ایران‌زمین علاوه بر این که موجب گسترش بذرهای انقلاب در جای جای کشور شد خود آن افراد را نیز در کوران حوادث آبدیده‌تر و برای انقلابی‌گری در سال‌های باقی‌مانده تا پایان رژیم پهلوی مصمم‌تر ساخت.

و هنوز ماجرای ابوذران نهاوند تمام نشده و همچنان با گذشت ۴۷ سال یاد و خاطره آنان زنده است.

بخش‌هایی از وصیت‌نامه شهدای گروه ابوذر

ـ عبادالله خدارحمی؛ اگر جسد مرا گرفتید در نهاوند به خاک بسپارید و از مقدار پولی که ارثیه من است مبلغ 1000 تومان به مستمندان بدهید و برای همسایه‌ها زغال و لباس برای عیدشان بخرید.

ـ ماشاءالله سیف؛ پدر،‌ مادر، خواهر و برادرانم شما را توصیه می‌کنم به نماز اول وقت، روزه و همچنین یاد خدا در دل شما باشد. اگر مرا اعدام کردند  
گریه و زاری نکنید. شیرینی تقسیم کنید و پیکر مرا در نهاوند به خاک بسپارید.

ـ بهمن منشط؛‌ پدر بزرگوارم از وقتی که خود را شناخته‌ام سایه پُرمحبت شما بر سرم بود، مرگ حق است. همگی را به تقوا سفارش می‌کنم. امیدوارم چون کوهی مرگ مرا تحمل کنید.

ـ ولی‌الله سیف؛ پدر و مادر عزیز و مهربانم چند ساعتی دیگر باقی نمانده که عهدی را که با خدا بسته‌ام به آن وفا کرده‌ و همان‌طور اولین روزی که این کار را شروع کردم جان خودم را در رضایت او قرار دادم.

ـ روح‌الله سیف؛ اکنون که این نامه را می‌نویسم از همگی شما تقاضای بخشش می‌کنم. دنیا محل مردن است و همه ما می‌رویم ولی این مرگ باید شرافتمندانه باشد و مرگی باشد که آدم با روی سپید در پیشگاه عدل الهی قرار گیرد.

ـ حجت‌الله عبدلی؛ اکنون که آخرین ساعت‌های عمر من سپری می‌شود با خاطره‌ای آسوده و عشقی سرشار از ایمان وصیت خود را اعلام می‌دارم تا می‌توانید از ذکر خدا غافل نباشید شما را به خواندن نماز و صبر و پایداری در مقابل گناه و مشکلات توصیه می‌کنم. 

سرانجام ۶ تن از اعضای گروه پس از محاکمه در آبان سال ۱۳۵۲ به اعدام و دیگر اعضا به حبس‌های طولانی مدت محکوم می شوند و سرانجام در سحرگاه روز سه‌شنبه ۳۰ بهمن همان سال، در پادگان جمشیدیه تهران تیرباران و به شهادت می‌رسند.

خبر شهادت اعضای این گروه در روزنامه‌های آن تاریخ با عنوان «۶ خرابکار اعدام شدند» به چاپ رسید و در دانشگاه تهران و تبریز نیز دانشجویان اعلام کردند که ۶ نفر از دانش‌آموزان نهاوند اعدام شدند. اجساد تیرباران‌شدگان عبدالله خدارحمی‌ـ ماشاالله سیف‌ـ بهمن منشط‌ـ ولی‌الله سیف ـ حجت‌الله عبدلی و روح‌الله سیف تحویل خانواده‌ها نشد و به‌صورت پنهانی در بهشت‌زهرا(س) تهران به خاک سپرده شدند. تنها پنج سال بعد از شهادت اعضای گروه انقلابی ابوذر نهاوند طومار ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در هم پیچیده شد و با تلاش خانواده‌ها در سال ۵۷ قبور مطهر آنان پیدا و چند سال بعد آنگونه که شهدا وصیت نموده بودند اجسادشان در سال ۷۷ به زادگاه‌شان نهاوند منتقل و به خاک سپرده شد شد، یادشان گرامی، راهشان پررهرو...

----------------------

گزارش از: وحید سیفی

----------------------

انتهای پیام/

دیدگاه شما