به گزارش پایگاه خبری گرو، شهدای بزرگوار دفاع مقدس حق بزرگی بر گردن همه ما دارند و با رشادتهای بینظیر خود صحنههای نابی از عشق و دلدادگی به اهلبیت (ع) را به نمایش گذاشتند و در تاریخ جاودانه شدند.
شهدای گمنام و شهدای مفقودالاثر در نزد مرد ایران اسلامی جایگاهی والا و عزیز دارند و خبر و ماجرای بازگشت پیکرهای مطهر این فرزندان وطن شنیدنی و بسیار زیبا و دارای رمز و رموزی است که پدر و مادرهای شهدا به این ماجراها آگاه هستند.
نحوه اطلاعرسانی و اعلام خبر شناسایی پیکر مطهر شهدای مفقودالاثر به خانوادههای آنها نیز بسیار ماندگار و پر از تبوتاب است.
قرار است خبر شناسایی پیکر مطهر شهید علیمحمد قنبری یکی از شهدای سرافراز نهاوند به خانواده معزز وی اعلام شود با عزیزان کمیته جستجوی مفقودین همدان همراه شدیم به مقصد روستای “بیان ” از توابع بخش مرکزی نهاوند تا این خبر به خانواده اعلام شود.
روستای “بیان ” در ۱۲ کیلومتری نهاوند به سمت جاده سراب گاماسیاب قرار دارد به میانه روستا میرسیم، آدرس منزل شهید را از اهالی میپرسیم ما را به کوچه مدرسه راهنمایی میکنند جاده خاکی این کوچه را کی طی میکنیم به منزل مادر شهید میرسیم خانهای کوچک و باصفا در انتهای کوچه.
با اعضای کمیته جستجوی مفقودین و فرمانده سپاه شهرستان و رئیس بنیاد شهید به بهانه سرکشی از خانواده شهید وارد خانه میشویم مادر آرام نشسته در کنار عکس پسر و خبر از پایان چشمانتظاری ندارد.
سلام و احوالپرسی و خوشآمدهای معمول گفته میشود؛ مادر بر روی صندلی نشسته است خواهر شهید در کنار پای مادر و برادر در کنار هردو، تعدادی کمی از همسایهها و فامیلها هم هستند.
مادر از پشت ماسک که همراه این روزهای مردم است خیرمقدم میگوید تشکر میکند و هرچند لحظه یکبار بهعکس پسر هم نگاهی میکند عکسی که در کنار گلدان گلی قرار دارد و در قسمت پایین قاب عکس شهید تصویری از پدر مرحوم شهید نیز قرار دارد مشخص میشود که پدر فوت کرده و نمیداند که میهمانان حامل چه پیام مهمی است.
پسرم در زمان شهادت ۲۱ ساله بود
آقای روشنایی از کمیته جستجوی مفقودین سر سخن را باز میکند و به مادر شهید میگوید از پسر بگو از نحوه جبهه رفتن و مادر نیز با زبان لری شروع به صحبت کردن میکند.
حاجیهخانم علی پناه با آهی که میکشد و دوباره با نگاهی به قاب عکس میگوید: پسرم عاشق جبهه بود و امام حسین (ع) و باهم روستاییها و رزمندگان و دوستانش در روستاهای اطراف چندین بار به جبهه اعزام شدند.
وی ادامه داد: پسرم در گردان تخریب بوده است و در زمان آخرین اعزام حدود ۲۱ سال سن داشت و رفت و دیگر خبری از او نشد.
مادر شهید میگوید: سال ۶۵ بود و در دهه اول محرم بود که معلوم شد خبری از علیمحمد نیست و ما متوجه شدیم که یا شهید شده یا مفقود و یا اسیر و خیلی پیگیری کردیم ولی کسی خبر نداشت.
آقای روشنایی برای تکمیل سخنان مادر شهید اشاره میکند که شهید قنبری متولد سال ۴۴ و جمعی لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) همدان بود که در ۲۱ شهریور ۱۳۶۵ بهعنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و در جزیره مجنون در محرم سال ۶۵ مفقود میشوند و مادر دوباره ادامه میدهد، برادر شهید ساکت نشسته و چیزی نمیگوید و بهروزهایی که با علیمحمد بوده فکر میکند و به سخنان مادر گوش میدهد.
مادر شهید میگوید: خبری از پسرم نداشتیم تا اینکه آمدند و گفتند داریم پیگیری میکنیم تا سرنوشت علیمحمد مشخص شود و خدا میداند در آن روزها چه کشیدیم از چشمانتظاری.
وی ادامه داد: هرکس که درب خانه را میزد احساس میکردیم که یا علیمحمد است یا از او از خبری آمده داخل حیاط که میرفتیم خبری نبود و دستخالی برمیگشتیم.
هرکسی دیر وقت درب خانه را میزد میگفتیم خبری از علیمحمد آورده است
خانم علی پناه از سفر به تهران برای شناسایی پیکر فرزندش تعریف میکند و گفت: سالهای قبل بود که خبر دادند که پیکر مطهر چند شهید شناساییشده است که به همراه همسرم که در قید حیات بود به تهران رفتیم ولی بازهم خبری از علیمحمد نبود و در بین پیکر مطهر شهدا نبود.
خواهر شهید که در کنار مادر است صحبتهای مادر را و روایت مفقودالاثر شدن برادر را اینگونه شرح میدهد: در روستا حرفوحدیثهای زیادی مطرح شد وعدهای میگفتند شهید یا اسیرشده و همینطور میگفتند پیکرش را آب برده تا اینکه مشخص شد یکی از همرزمانش در روستای همجوار ما اسیرشده است. ما همفکر کردیم علیمحمد اسیرشده ولی با بازگشت همرزمش از اسارت متوجه شدیم که وی اسیر نشده ولی بازهم خبری از برادرم نشد.
وی بابیان اینکه برادرم جز تخریبچیها بوده ادامه میدهد: تا اینکه با پیگیریهای پدرم مشخص شد که علیمحمد در جزیره مجنون به شهادت رسیده است ولی پیکرش مفقود است.
خواهر شهید از نحوه متوجه شدن پدر از شهادت پسر گفت: پدرم از صحبتهای آهستهآهسته و درگوشی همرزمان علیمحمد در اهواز متوجه میشود که پیکر پسرش در جزیره مجنون جامانده است ولی همرزمانش به پدرم میگویند شما به نهاوند برگردید علیمحمد هنوز شهید نشده و در عملیات است و مرخصی ندارد و از این حرفهها میزنند و میخواستند تا پدرم ناراحت نشود ولی پدرم متوجه شده بود که پسرش آسمانی شده است و وقتی پدرم از جنوب برگشت گفت؛ خوابدیده که علیمحمد شهید شده است.
وی ادامه داد: دو نفر از همرزمان علیمحمد که زنده مانده بودند تعریف کردند که در جزیره مجنون سوار بر قایق بودند که با گلوله دشمن قایق واژگون میشود و پیکر علیمحمد داخل آب میافتد ولی با تلاش همرزمان از آب خارجشده و بعد از درگیری سنگین پیکر برادرم مفقود میشود.
خواهر شهید قنبری از بیخبری از پیکر مطهر برادر میگوید: به خدا قسم هر وقت کسی دیروقت درب خانه را میزد میگفتیم خبری از علیمحمد آورده است ولی ۳۴ سال است خبری نداریم و همچنان منتظر هستیم.
لباس مشکی علیمحمد را تا چند سال بعد از مفقودالاثر شدن نگه داشتیم تا او برگردد
آقای روشنایی میپرسد این شهید چقدر به امام حسین (ع) علاقه داشت؟ با توجه به اینکه در محرم شهید شده بود که خواهر میگوید: برادرم عشق و علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت و در دهه محرم عزاداری میکرد و لباس مشکی برادرم که عزاداری میکرد را همچنان نگه داشته ایم.
مادر صحبتهای دختر را قطع میکند و ادامه میدهد: قربان امام حسین (ع) برم پسرم خیلی بچه خوبی بود همیشه در هیئت بود و عزاداری میکرد لباس مشکی و زنجیری که پسرم با آن عزاداری میکرد همچنان در مسجد روستا است و سالهای زیادی منتظر بودیم تا خبری از علیمحمد بشود و پسرم برگردد و لباس مشکی را دوباره بر تن کند.
مادر میگوید: چندین سال دنبال علیمحمد گشتیم ولی اسمی و نامهای و هیچ خبری از علیمحمد نداشتیم و هر وقت شهید گمنامی شناسایی میشد پیش خودمان میگفتیم پس کی خبری از علیمحمد میشود و آیا روزی میرسد که ما هم فرزندمان را در آغوش بکشیم.
خواهر شهید ادامه میدهد: در تشییع شهدا حضور پیدا میکردیم به عشق اینکه روزی پیکر برادرم شناسایی شود و پدر خدابیامرز من همآرزوی برگشت پیکر پسر شهیدش را داشت و میگفت ایکاش پسر من را هم بیاورند تا من هم کمتر چشمانتظار باشم ولی حیف …
پایان ۳۴ سال چشمانتظاری
ظاهراً همهچیز آماده این لحظه ماندگار است مادر و خواهر و برادر شهید هنوز نمیدانند چه اتفاقی افتاده است همه همراهان از اصل ماجرا خبردارند و کانالهای خبری شهرستان نیز خبری منتشر کردهاند مبنی بر شناسایی پیکر یکی از شهدای شهرستان ولی نامی از شهید نیاوردهاند همه منتظرند تا اینکه آقای روشنایی از کمیته جستجوی مفقودین استان همدان به نامهای اشاره میکند که باید خوانده شود سکوت بر فضا حکمفرما میشود ولی هنوز خانواده شهید از محتوای نامه خبر ندارند.
بر روی نامه نوشتهشده است برسد به دست مادر شهید قنبری این را آقای روشنایی میگوید؛ مادر نامه را میگیرد و بر روی پیشانی میگذارد و میبوسد انگار از محتوای نامه خبر دارد نامه را به آقای روشنایی داده و وی نیز از خانم سلیمانی درخواست میکند متن نامه را بخواند.
خانم سلیمانی شروع کرد: بسمالله … همین جمله که گفته شد خانواده کمکم متوجه میشوند نامه حاوی چه موضوعی است موضوعی که به ۳۴ سال چشمانتظاری پایان میدهد؛ نامه با پیامی از رهبر انقلاب به مادران شهیدان مفقودالاثر شروع میشود و خانواده به لحظه موعود میرسد…
خانم سلیمانی با بغض ادامه نامه را میخواند: احتراماً به استحضار میرساند با توجه به کاوشهای انجامگرفته توسط کمیته جستجوی مفقودین در جزیره مجنون پیکر مطهر تعدادی از شهدای گرانقدر دفاع مقدس تفحص شده و جهت شناسایی به تهران منتقل و پس از بررسیها مشخص شد که پیکر مطهر یکی از شهدا مربوط به شهید علیمحمد قنبری است…
هنوز متن نامه به پایان نرسیده بود که منزل شهید غرق در اشک و ماتم شد و ۳۴ سال دوری و چشمانتظاری مادر شهید به پایان رسیده و شهیدی که در محرم شهید شده بود در محرم به آغوش خانواده بازگشت تا عشق و ارادت این شهید والامقام به سرور و سالار شهیدان بیشتر نمایان شود.
مادر شهید که دوری ۳۴ ساله را پایانیافته میبیند عکس پسر را در آغوش میکشد و با زبان لکی مویه میخواند و دستی بر تصویر پسر میکشد و برعکس پسر بوسه میزند و آرامآرام میگوید تو به راه امام حسین (ع) رفتی به راه امام خمینی و شهدا رفتی عزیز دلم داری برمیگردی خیلی خوشآمدی.
پیکر مطهر شهید والامقام قنبری با رعایت پروتکلهای بهداشتی روز دوشنبه ۳ شهریورماه مصادف با ۴ ماه محرم در نهاوند تشییع و در زادگاهش روستای بیان به خاک سپرده میشود.
من خودم را سرباز امام حسین (ع) قراردادم
در بخشی از وصیتنامه شهید علیمحمد قنبری آمده است: پویندگان راه حسین (ع) باید تا آخرین قطره خون خودشان و تا آخریننفس این راه را بپیمایند و این منافقین کوردل بدانند ما از کشته شدن هیچ هراسی نداریم.
چنانچه امام عزیزمان فرمودند شما اگر بکشید جایتان در بهشت است و اگر کشته هم شوید جایتان در بهشت است پس چرا این ازخدابیخبران در خواب غفلت فرورفتند و به این دنیای زودگذر دلبستهاند.
آخر این دنیا به یک مسافرخانهای میماند هرکس بیاید باید برود فقط اصل مطلب آن است که باید برداشتی از این دنیا کسب کرد پس چهبهتر که من برداشتم را از این راه پر سعادت کسب کنم. بلی اگر مورد رضای خدا باشد من خودم را یکی از سربازان امام حسین (ع) قراردادم.
گزارش از مهدی سهرابی
انتهای پیام/
دیدگاه شما