تازه های سایت

کد مطلب: 39772
19. آذر 1398 - 10:10
پسر جوان که مرد ثروتمندی را ۴۲ روز گروگان گرفته بود، به‌زور وکالتنامه‌ای از او گرفت و خانه‌اش را ۶ میلیارد تومان فروخت.

به گزارش پایگاه خبری  تحلیلی گرو، ۲۰ شهریور امسال مرد میانسالی به دادسرا رفت و از ناپدید شدن برادرش خبر داد و گفت: برادرم سیاوش، کارمند عالیرتبه اداره‌ای بود که چند سال قبل بازنشسته شده است. خانواده‌اش هم در ایران نیستند. من و برادرم یک حساب مشترک داریم و همیشه با هماهنگی از حساب پول برداشت می‌کنیم. دیروز پیامک برداشت ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از آن حساب برایم آمد. خیلی تعجب کردم که چرا برادرم بدون هماهنگی این کار را انجام داده است. با او تماس گرفتم، اما تلفنش را جواب نداد. بعد از آن هم چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم، ولی بی‌فایده بود. درنهایت به خانه ویلایی‌اش در خیابان فاطمی رفتم، اما هرچه زنگ زدم در را به‌رویم باز نکرد. از همسایه‌ها سراغ او را گرفتم و گفتند چند روزی است که او را ندیده‌اند. همین مسأله مرا نگران کرد که ممکن است برای برادرم اتفاقی افتاده است.

تماس گروگانگیر
با شکایت مرد میانسال، تحقیقات برای یافتن سیاوش به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران آغاز شد. در حالی که تحقیقات از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی ادامه داشت، برادر سیاوش با پلیس تماس گرفت و از رهایی برادرش خبر داد. او گفت: ساعتی قبل مرد ناشناسی با من تماس گرفت و گفت برادرت را در یکی از خیابان‌های فرعی منتهی به خیابان انقلاب دست و پا بسته رها کرده‌ایم. با عجله به آدرس مورد نظر رفتم و برادرم را در حالی که دست و پاهایش بسته بود و حال خوبی نداشت کنار خیابان پیدا کردم. او را بلافاصله به مرکز درمانی منتقل کردم و با شما تماس گرفتم.

با رهایی مرد میانسال، تحقیقات به دستور بازپرس زمانی از او صورت گرفت و سیاوش راز آدم ربایی ۴۲ روزه‌اش را برملا کرد. او گفت: شب حادثه برای بیرون گذاشتن زباله‌ها از خانه خارج شدم. اما به محض اینکه به خانه برگشتم، مرد جوانی که تا به حال او را ندیده بودم وارد خانه‌ام شد. بعد هم مرد دیگری آمد و آن‌ها مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند آنقدر که از هوش رفتم. زمانی که به هوش آمدم در اتاق کوچکی دست و پا بسته زندانی شده بودم بعد فهمیدم که در یکی از شهرهای غربی کشور هستم.

فروش ملک با اوراق جعلی
سیاوش ادامه داد: آن‌ها مرا بشدت کتک زدند و مجبورم کردند که وکالتنامه‌ای به آن‌ها بدهم. با آن وکالتنامه خانه‌ام را به مبلغ ۶ میلیارد تومان فروختند و از حساب مشترک با برادرم ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برداشت کردند. بعد از اینکه به خواسته‌شان رسیدند مرا دست و پا بسته در اطراف خیابان انقلاب رها کردند. دو مرد جوانی را که وارد خانه‌ام شدند نمی‌شناسم، اما زمانی که گروگان بودم، صدای مرد جوانی را شنیدم که برایم آشنا بود. صاحب صدا را شناختم او بهروز، مرد جوانی است که کارمند یک مؤسسه خیریه است.

دستگیری دو مظنون
با اطلاعاتی که مرد میانسال در اختیار تیم تحقیق قرار داد بررسی‌ها برای بازداشت بهروز ادامه یافت. اما در تحقیقات مشخص شد که بهروز مدت‌هاست با مؤسسه خیریه قطع همکاری کرده و کسی از او خبری ندارد. این درحالی بود که کارآگاهان جنایی در بررسی‌ها دریافتند که خانه میلیاردی سیاوش با مدارک جعلی به مرد جوانی که صاحب نمایشگاه اتومبیل است فروخته شده است.
بدین ترتیب مأموران به سراغ صاحب نمایشگاه رفته و او گفت: من فروشنده را نمی‌شناختم، یکی از دوستانم به‌نام پیام او را به من معرفی کرد. باتوجه به اینکه پول نقد برای این معامله نداشتم به ازای بهای خانه، چهار خودروی مدل بالا که یکی از آن‌ها لکسوس بود به آن‌ها دادم. بدین ترتیب مأموران به سراغ پیام رفته و مرد جوان در تحقیقات به همدستی با بهروز برای فروش خانه ویلایی اعتراف کرد و او به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد. در ادامه بررسی‌ها نیز مشخص شد که چهار خودروی مدل بالا توسط مرد جوانی به‌نام فریدون فروخته شده است. فریدون نیز در تحقیقات بعدی بازداشت شد و به همدستی با بهروز برای فروش خودروها اعتراف کرد.

انتقام عجیب
در حالی که تمام سرنخ‌ها به بهروز ختم می‌شد سرانجام وی شامگاه ۱۷ آذر در خانه برادرش دستگیر شد. وی در بازجویی‌ها به آدم ربایی با انگیزه انتقامگیری اعتراف کرد. با اعتراف او به دستور بازپرس زمانی از شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، بررسی‌ها برای دستگیری دو مرد جوانی که در ربودن سیاوش با او همدستی داشتند ادامه دارد.

گفتگو با متهم

سیاوش را از کجا می‌شناختی؟
من کارمند مؤسسه خیریه‌ای در تهران هستم و سیاوش هم یکی از افرادی بود که به آنجا رفت و آمد داشت و کارهای خیریه انجام می‌داد. در این رفت و آمدها با او بیشتر آشنا شدم. زبان انگلیسی سیاوش خیلی خوب بود و وقتی از علاقه‌ام به زبان انگلیسی با خبر شد به من پیشنهاد داد که به خانه‌اش بروم تا به من انگلیسی یاد بدهد. اوایل همه چیز خوب بود، اما یک روز که به خانه‌اش رفتم او به من آبمیوه داد و بعد از خوردن آبمیوه بی‌هوش شدم. وقتی به هوش آمدم او گفت که مرا مورد تعرض قرار داده است. خیلی عصبی و ناراحت شدم، اما سیاوش ۵۰ میلیون تومان به من پول داد تا شکایت نکنم. با پولی که از او گرفته بودم یک کامیون قسطی خریدم و شروع به کار کردم. اما کینه سیاوش را به دلم گرفته و درصدد انتقام بودم.

چه انتقامی؟
چهار بار تصمیم گرفتم که او را به قتل برسانم. یکبار می‌خواستم با ماشین به او بزنم و فرار کنم. یکبار تصمیم گرفتم زمانی که او به مؤسسه آمده با چاقو به او حمله کنم. یک دفعه هم نقشه‌ام این بود داروی بی‌هوشی داخل آب میوه بریزم و به او بدهم. آخرین بار هم تصمیم گرفتم که شیر گاز خانه‌اش را باز کنم تا بمیرد. اما هر بار یا ترسیدم یا اینکه اتفاقی افتاد که منصرف شدم. بعد تصمیم به آدم ربایی گرفتم.

همدستانت چه کسانی بودند؟
آن‌ها کشاورز هستند. زمانی که با کامیون بار می‌بردم با آن‌ها آشنا شدم. وقتی ماجرای زندگی مرا شنیدند تصمیم گرفتند که با من در این ماجرا همراه شوند.

با پول فروش خودروها را چه کردی؟
پول‌ها را تبدیل به دلار و تقسیم بر سه کردیم و من پول‌هایی که در این راه به‌دست آوردم را به دو کشاورز همدستم دادم تا برایم گلخانه‌ای در شهرستان محل زندگی‌شان تأسیس کنند.

منبع: روزنامه ایران

دیدگاه شما