به گزارش پایگاه خبری گرو، هنر از دلش برمیآید. دستانش با تصوری از حجمی خیالی روی گل و گچ سر میخورند و هنر را شکل میدهند.
ابزار کارش، ذهن زیباست و شناختش، از ابعاد و حجم است. تمام پیکره را تراشیده و حالا به چشمانش رسیده است. دستانش با ظرافت، ابزار را دور بخشی از صورت پیکره که قرار است چشم باشد حرکت میدهند و طرحی از یک جفت چشم سنگی میآفرینند. حالا دیگر کافی است که گردی مردمک داخل چشم را بتراشد اما دستانش ناخودآگاه مکثی میکنند و برای نخستین بار کمی میلرزند؛
دستان پیکرهتراشی که چشم ندارد و تنها با نور ذهنش هنر را در اجسام شکل میبخشد. عبدالخالق شاهرخی هنرمند همدانی ۴۲ساله با چشمانی بسته آثار هنری خود را میسازد. کارگاهی کوچک و جمعوجور و البته استیجاری ابزارهای هنر خلاقه او را در خود جای داده است.داستان مجسمهسازی عبدالخالق از روزی آغاز شد که بیماری قند خون نعمت بینایی را از او گرفت، آن همزمانی که فقط ۲۷سال سن داشت. از کودکی عاشق نقاشی و کارهای تجسمی بوده است و این هنر را به پیروی از برادر بزرگتر آموخته، تا اینکه یک روز در اثر بیماری برای همیشه نابینا میشود. اما علاقه به مجسمهسازی به مدد استعداد درونی و تربیت هنری قبل از نابینایی و به یاری تجلی حافظه بلندمدتش کمک میکند تا به خلق آثار تجسمی بپردازد.
میگوید هنر مجسمهسازی در درونش ابتدا بهدلیل نیاز مالی جوشیده است اما این جوشش درونی با دستان خالی و عشق وافر او به این هنر ادامه پیدا کرده و روزبهروز در این مسیر استوارتر شده است؛ هنری با ابزار تیز و برنده که هنرمندان بینا هم از گزند زخمها و سایشهایش در امان نبودهاند. استعداد نقاشی و مجسمهسازی او را واداشته تا باوجود محرومیت از حس دیدن، حواس لامسه و شنواییاش بیشتر تقویت شوند تا به هنرش ادامه دهد.
با شنیدن صدای لرزش و برش ابزار، مکان و فاصله آنها را درمییابد؛ هرچند که آثار زخمهای قدیمی بر دستان این هنرمند نهاوندی صدای ضجه او را در روزها، هفتهها و سالهای پیشین بهگوش هر بینندهای میرساند. با تحمل این درد و رنجها مجسمههایی خلق کرده است که به قول خودش یک بانوی ایرانی مقیم خارج از کشور را به تعظیم و اکرام در مقابل هنر او واداشته و وی در یک نمایشگاه کشوری یک اثر هنری او را خریده و به یادگار به خانه برده است.
او میگوید:«هنر به غیر از استعداد ذاتی، علاقه میخواهد تا فردِ مستعد، هنرمند شود. اگر علاقه نباشد استعداد نابود میشود و به خلق آثاری میانجامد که مخاطب فقط در لحظه آن را میخواهد و بس، بعد گرد فراموشی بر آن اثر مینشیند. هنر مجسمهسازی ارتباط مستقیمی با ذهن دارد. به همین دلیل مجسمهسازان توانایی خلق آثار خود را بر مصالح و بومهایی از جنس سنگ، چوب، فلز و مانند این دارند. اصلا مجسمهسازی کار عجیب و غریبی نیست. با هر امکاناتی میتوان به خلق این هنر پرداخت و مجسمهها را در معرض دید مردم قرار داد». خلاقیت و تفکر بنمایه این هنر است که عبدالخالق شاهرخی با صرف ساعتها خطا و آزمون با ابزاری تیز، برنده، جان سوز و کنکاش در حافظه بر جای مانده قوی از دوران بینایی به آن رسیده، است.
شاهرخی مجسمههایش را از خمیر کاغذ، چسب چوب و پودر نشاسته که خودش در کارگاه تهیه میکند، میسازد. خمیرهایش را باید ۲۴ساعت ورز دهد تا برای کار مجسمهسازی آماده شود. تنها راه امرار معاشاش هم مجسمهسازی است؛ یعنی خرج روزانه و کرایه خانه را از همین شغل تأمین میکند. خرید مواداولیه و تهیه آن حدود ۱۵هزار تومان هزینه دارد و مجسمهها هم شاید حدود ۲۵هزار تومان به فروش برسند.میگوید: «در سالهای قبل با فروش برخی از مجسمههایم برای چند سال درآمد داشتم اما این روزها مردم کمتر به خرید مجسمه علاقه دارند. شاید هزینههای زندگی دیگر مجالی برای آنان نگذاشته است و باید پول خود را خرج امور جاری زندگی کنند».
بیشتر ما گاهی با خودمان فکر کردهایم که چه میشد اگر محل کارمان در همین منزل خودمان بود؛ دیگر نه رفتوآمدی و نه تحمل گرمای تابستان و سرمای زمستانی و هر روز نیز به دلخواه خود کارمان را شروع و هر زمان هم که میخواستیم در خانه خود استراحت میکردیم. مگر غیراز این است که هیچ جایی راحتی و آسایش خانه خود آدم را ندارد؟ اما درباره آقای شاهرخی ماجرا کمی متفاوت است.
اینکه در خانه کاری کنی شاید در تصور و رؤیا خوب بهنظر برسد اما معایب بسیاری نیز دارد؛ معایبی که بهخصوص اگر شغلت کاری مثل مجسمهسازی باشد دوچندان خواهد شد. کار هنرمند نابینای ما به مانند سایر کارگاههای مجسمهسازی با بالارفتن کرکره کارگاه نیست که آغاز میشود. محل کار و زیست شاهرخی یکجاست؛ چراکه در گذشته برای آمد و شد از خانه پدری به کارگاه و بعد آغاز کار با مشکلات متعددی مواجه بوده است. با شروع کار و توانایی مالی اندک که بهدست آورده، اکنون در دل بازار نهاوند خانهای کوچک در حد وسع خود اجاره کرده است.
با تعامل با مالک خانه، محل کار و زندگی هنریاش همینجاست؛ جایی که هر روز صبح ساعت۱۰ تا ۲ ساعت بعد از آن صدای فرز و سایر ابزار کارش را میتوانید بشنوید. بعد از ظهرها هم تا ساعت ۱۰شب کار ادامه دارد. پایان و آغاز کار را ساعت گویا به او خبر میدهد. او برای آمد و شد در این خانه کوچک ۲طبقه، باید چندین پله را بالا و پایین برود. ۲بار هم از این پلهها افتاده است. حالا پایش پلاتین دارد.
این موضوع گِله و دلخوری او از مسئولان محلی را هم به همراه دارد که در بین سخنانش به آن میپردازد؛ «مسئولان به من سر نمیزنند، دلجویی نمیکنند. هنر هنرمند مهجور است، تقاضا دارم حداقل مرا دریابند.»اما بعد از حرف حاشیهای بازهم برمیگردد سرخانه اول و از هنر و مجسمهسازی میگوید؛ کاری که عشق و زندگیاش شده است. انگار که ناگهان نکتهای را بهخاطر آورده باشد، میگوید:
«توصیه میکنم هر فردی در قدم اول، مجسمهسازی را با خمیر بازی امتحان کند تا ببیند اصلا به این کار علاقه دارد یا نه. علاقهمندان به هنرهای تجسمی باید صبور و باحوصله باشند و برای هنر تجسمی وقت صرف کنند. مدت زمان ساخت یک مجسمه به مهارت، اندازه مجسمه و همت هنرمند وابسته است. برخی مواقع یک مجسمه یک یا ۲روز و برخی وقتها هم ساخت یک اثر هنری هفتهها زمان میبرد». اغلب مجسمههای او طبیعتگراست. آثاری مانند مجسمه حیوانات در کارهای هنریاش زیاد دیده میشود.
او در محل و کار زندگیاش تنهاست. سالها قبل برای ایستادن روی پای خود، این تصمیم را گرفته است. میگوید: «همین تنهایی دست سارقان را بازگذاشته تا خوشهچین هنری باشند که با همت تمام من به بار نشسته است. چندین بار ابزار اندک کارگاهم را دزد برده است». با وجود این هنوز عبدالخالق مانند نامش، علاقه به خلق هنر را از دست نداده و با اندک سرمایهای ابزار جدید برای ادامه کار خریده است. ابزار کار او فرز انگشتی، مته، سمباده برقی و مانند این است که کم هم قیمت ندارند؛ یعنی او باید چند مجسمه بسازد و چطور بسازد تا پول خرید این ابزار را تهیه کند.
وقتی حرفهایمان به اینجا میرسد، شاهرخی میگوید: «هنری که با سلیقه و ذائقه مردم هماهنگ باشد، مخاطب را جذب میکند، هنری را میپسندد و برای آن هزینه میکند. باید هنرمند در بطن مردم باشد تا بداند آنان چه میخواهند. راستش را بخواهید زمانی استادی به من گفت اگر وارد کار هنر شدم هیچ وقت به درآمد آن فکر نکنم و همین که لذتش را ببرم، برایم کافی باشد. اگر مجسمه را با حال خوب بسازیم، فردی که آن را میخرد، حالش خوب میشود. با وجود این نمیتوان در این دوره و زمانه منکر این موضوع شد که هنر درآمدزایی هم دارد.
میتواند چرخ اقتصاد جامعه را بچرخاند. مجسمهسازان بسیاری هستند که از این راه پول درمیآورند و روزگار میگذرانند. در این کار خلاقیت، درایت و استعداد حرف اول را میزند. اگر هنرمند سلیقه مردم را به خوبی بشناسد و طبق آن کار کند حتما درآمد خوب هم خواهد داشت؛ چرا که مواد مجسمهسازی ارزان است و با جوشش هنر هنرمند از درون به ارزش و قیمت میرسد. به قول اقتصاددانان امروزی، هنر ارزش افزوده ایجاد میکند. علاقه، استعداد، پشتکار و خلاقیت هنرمند هنر را اعتلا میدهد و مخاطبپسند میکند».
اگر بخواهید عبدالخالق شاهرخی، این هنرمند نابینای خوشذوق و قریحه را ببینید باید از همدان به سوی یکی از شهرهای جنوب شرقی استان یعنی نهاوند بروید. با پیمودن ۱۰۰کیلومتر، شهر این هنرمند، رویش را به شما نشان میدهد. کارگاهش حد فاصل میدان ابوذر نهاوند به سمت میدان شریعتی است. در کوچه آقا نور طبقه دوم یک ساختمان، مکان خلق آثار هنری او را خواهی دید؛ جایی که او در یک ابتکار با ترکیبی از نشاسته ذرت، خاک بتونه، چسبچوب، خمیر مقوا و فرز انگشتی مجسمههایی زیبا خلق میکند. رد مته و فرز بر انگشتان دست او به خوبی دیده میشود؛ بخشی از دستش را ساب برده و زخمی عمیق بر جای گذاشته است.
او با ۳برادر و ۲ خواهر فرزند چهارم پدر و مادری است که پدرش نیز دستی در هنر مسگری دارد؛ هنری که امروزه فقط در برخی از نقاط کشور دیده میشود. مادرش هم علاقهمند به جمعآوری ظروف مسی قدیمی با قدمتی حدود ۱۵۰تا ۲۰۰سال است. به گفته عبدالخالق مادر کلکسیونر این ظروف است. نابینایی عبدالخالق روی اعضای خانواده بهخصوص برادر کوچکتر تا حدی تأثیر داشته که در زمان نابینایی برادر، تحصیل در دانشگاه را رها میکند تا کمک حال برادر باشد. این هنرمند با تلاش، تکرار و تمرین، هنر مجسمهسازی را بدون بهرهمندی از استاد آموخته است. خانواده نیز با دیدن اصرار او بر این کار، او را تشویق و حمایت کردهاند.
زندگی هنری خود را در ابتدا با هنر نقاشی با رنگ روغن، در سبک رئال آغاز کرده است. دلیل علاقهاش به نقاشی را برادر بزرگتر، صمد میداند که هنرمندی نقاش است. میگوید: برادر بزرگم که الگوی من در مجسمهسازی است اکنون از شاگردان استاد نقاشی کشور «استاد رحیم نوهسی» است؛ استادی که صاحبنام و جایگاه ویژه در بین هنرمندان این رشته در کشور است. من همچنین قبل از نابینایی در هنگام تمرین نقاشی رنگ روغن، هنر نقاشی فرش را نیز فرا گرفتم.
با ممارست و پشتکار در تمرینها این هنر را به خوبی آموختم و در این بین به ۱۲ نوع گره فرش و رفوگری فرش نیز تسلط دارم تا اینکه نابینا شدم و اکنون هنرهای آموخته در دوران بینایی، من را در مجسمهسازی یاری میدهد. بعد از نابینایی به موسیقی و مجسمهسازی روی آوردم و با نواختن نی و تلاش در مجسمهسازی در این هنر با چشم دل و نه چشم سر موفق شدهام.
شاخرهی دلیل پرداختن به مجسمهسازی را تشویق دیگران و شناخت درست خودش از بُعد، حجم، اجسام و آشنایی با هنر نقاشی میداند. او میگوید: بهدلیل درک درست از آناتومی انسان و حیوانات، تصویرسازی ذهنی از هر موضوعی برایم در عین نابینایی راحتتر است. بعد شکل گرفته در ذهنم را بدون به کارگیری هیچ قالب یا الگویی با استفاده از خمیری با ترکیب تعدادی از موادی که نام بردم میسازم.
این هنرمند خلاق اهل نهاوند نینواز هم هست. علاقه او به این هنر هم کار دستش داده و در صبح یکی از روزهای سال۸۹ که بر لب پشت بام خانه نشسته بوده و نی مینواخته از ساختمان ۲طبقه با ۷متر ارتفاع سقوط میکند و از ناحیه دست و صورت و لگن آسیب میبیند. اما همچنان با امید زندگی را ادامه میدهد و خالق مجسمههای زیباست.
خالقی با اشاره به مجسمه مردی که زانوی غم در بغل دارد آن را نخستین اثری میداند که بعد از خداحافظی با دنیای بینایی ساخته است. او خود را تنها مجسمهساز نابینای کشور میداند که با تلاش و پشتکار بدون استاد، راه ساخت مجسمه را آموخته و استوار به مسیر خود ادامه میدهد. این جوان هنرمند نهاوندی با چشمان دل به آینده پرامید خیره شده است.
با صدایی محکم و استوار نبود سرمایه و امکانات را تنها مانع ساخت مجسمههای بینظیر توسط خودش بیان میکند که تاکنون مجسمهساز بینایی توانسته بسازد. اکنون بیش از ۱۶سال از زمانی که عبدالخالق مجسمهسازی را شروع کرده، میگذرد. افرادی که کار هنری او را از نزدیک میبینند، فکر میکنند، شاهرخی مجسمههایش را از روی قالب میسازد. این مجسمهها آنقدر حس دارد و طبیعی است که همین ذهنیت را در هر بینندهای در نگاه اول بدون دیدن مجسمهساز ایجاد میکند.
با این موفقیتها، حالا از یاد برده است که چشم ندارد چون با تلاش و پشتکار خودش، همراهی دوستان و خانواده به این موفقیتها رسیده است. او میگوید: نداشتن چشم را نه مانعی در پیشرفت خود، بلکه عاملی در بهدست آوردن موفقیتهایم میدانم. بیشتر مجسمه حیواناتی مانند شیر، پلنگ، اسب و شتر را کار کردهام. برخی آثارم در موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمده است؛ «من تاکنون بیش از ۲۰۰مجسمه ساختهام. زمان ساخت هر مجسمه ۲تا ۲٫۵ ماه است.
مجسمهها هم وزنهایی درحدود ۲، ۳و ۵کیلوگرم دارند. مجسمهها بهدلیل سبک بودن و قابلیت ترمیم مجدد، طرفداران خاصی دارند.» یکی از مجسمههای او با نام «نوازنده ویلون روی چهارپایه» در پنجمین دوسالانه مجسمهسازی ایران که ۶هزارنفر شرکتکننده داشته انتخاب شده است و اکنون در موزه هنرهای معاصر قرار دارد؛ «همچنین سالهای قبل تعدادی از مجسمههای دست ساخته من در خیابان شهید نجاتالهی تهران در یک نمایشگاه کوچک که از هر طرف برای رهگذران قابل رویت بوده به نمایش درآمده است.»
براساس گفته این هنرمند نهاوندی هرساله با حمایت فردی به نام «منصور برجیان» که علاقهمند به کارهای توانیابان کشور است، ۱۰ اثر از آثار ۱۰ توانیاب کشور که شاخص است، در راهروهای مجلس شورای اسلامی به نمایش درمیآید که در سالهای قبل با این روش، مجسمههای او با نام دختر کوزه به دوش، کاکا یا پیرمرد گدا و… نیز در معرض دید نمایندگان مردم در مجلس قرار گرفته است. این هنرمند سالانه بین ۱۰ تا ۱۲مجسمه میسازد و آخرین کار هنری او پیرمرد دستفروش بوده و حالا ساخت یک اسب را در دست دارد.
گزارش از حمید نصرتیقانعی
انتهای پیام/
دیدگاه شما