به گزارش سایت گرو، حضور اصناف در کنار روحانیت و اقشار مختلف مردم در پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی نقش مهم و تعیینکنندهای بوده است.
بازاریان در رژیم پهلوی بارها تحصن کرده و محل کسبوکار خود را تعطیل کردند و این کار اصناف موجب دستگیری آنها و شهادت مبارزان، میشد ولی اصناف بدون ترس از این موضوع فقط به فکر پیروزی انقلاب اسلامی بودند.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز اصناف با حضور در جبههها و پشتیبانی از رزمندگان پیشرو و پیشگام بودند که تقدیم هزاران شهید و جانباز از این قشر بهخوبی پیشگام بودن اصناف در جنگ تحمیلی را نشان میدهد.
همچنین نقش اصناف بعد از جنگ تحمیلی و در کنار مردم بودن در برابر تحریمها و در جهت رفع مشکلات آنها تلاش کردن بر کسی پوشیده نیست.
به خاطر همین دلیرمردیها روز اول تیرماه در تقویم کشور به نام روز اصناف نامگذاری شده است و ما نیز به سراغ یکی از بازاریان قدیمی نهاوند به نام کرمخدا جمالی رفتهایم تا از روزهای قبل انقلاب و بعد از آن برایمان بگوید.
کرمخدا جمالی پیرمرد 72 ساله نهاوندی میگوید: از سال 1335 مغازه لبنیاتفروشی داشتهام یعنی زمانی که برق وجود نداشت و از چراغدستی استفاده میکردند و همچنان نیز این شغل را دارم و به آن افتخار میکنم.
این مغازهدار نهاوندی از روزهای خفقان قبل از پیروزی انقلاب میگوید: قبل از پیروزی انقلاب به کمک چند نفر از دوستان کتاب مکتب اسلام را بهواسطه ارتباطمان با شهید قدوسی از ایشان دریافت میکردیم و بین جوانان نهاوندی تقسیم میکردیم.
وی افزود: هرماه حدود 50 کتاب مکتب اسلام را دریافت میکردیم و به جوانان نهاوندی علاقهمند به اسلام توزیع میکردیم که این اقدامات ما باعث شد ساواک روی ما حساس شود و درصدد بازداشت ما برآید.
جمالی میگوید: جوانان نهاوندی علاقه داشتند که برای بهتر آشنا شدن با مکتب اسلام و انقلاب از سخنرانان مطرح آن زمان برای حضور در نهاوند دعوت شود که در یکی از این شبها آقایی به اسم مروی که اگر اشتباه نکنم الان در قوه قضاییه است بانام مستعار برای سخنرانی در نهاوند دعوتشده بود و این سخنرانی به مناسبت مبعث بود و ساواک نیز متوجه شد و وقتی خواست آقای مروی را بازداشت کند بهسختی توانستیم وی را از دست ساواک نجات دهیم و مخفیانه از نهاوند فراری دهیم.
او میگوید ساواک چند بار بنده و دوستانم را تهدید کرد که دست از این کارها بردارید ولی ما چون هدف والایی داشتیم به این تهدیدات گوش نمیدادیم تا اینکه بعد از مدتی ساواک ما را تعقیب میکند و وقتی ما داخل یک ماشین بودیم سه نفر از عوامل ساواک به ما اشاره کردند که بیایید پایین، وقتی رفتیم ما را زیر ضربات مشت و لگد گرفتند و ما را با خود بردند.
جمالی ادامه داد: وقتی ما را بردند یکی از مسئولین ساواک که الان اسمش را به خاطر ندارم بعد از کتک زدن ما با لحن توهین و تحقیرآمیزی گفت: شما که یک مغازه لبنیاتفروشی کوچک دارید به چه حقی و چرا کتاب مکتب اسلام را توزیع میکنید و دوباره ما را کتک زد.
این بازاری نهاوندی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد و فقط به رضای خدا توجه داشت.
وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب و در سالهای جنگ تحمیلی بهوسیله ماشین خودم به درب مغازههای همشهریان میرفتم و کمکها و اجناس آنها را برای کمک به جبهه جمعآوری میکردم و به آقای مولوی که مسئول ارسال آنها به جبهه بود میدادم.
جمالی گفت: پایگاه جمعآوری ما نیز در مسجد ولیعصر(عج) بود و وقتیکه اجناس جمعآوریشده به یک کامیون میرسید آنها را به جبهه ارسال میکردیم.
این مغازهدار 72 ساله نهاوندی با بیان اینکه در آن زمانها هیچچیز بهغیراز رضای خدا و پیروزی انقلاب و بعدازآن شکست صدام ملعون برایم مهم نبود و هدف فقط رضای خدا بود.
وی از خاطرهای جالبی که در حال بازگشت از جبهه برایش اتفاق افتاده میگوید: بعد از گذشت چند روز که در جبهه بودیم به همراه یک دستگاه آمبولانس داشتیم به عقب برمیگشتیم و چند پیکر از رزمندگان نیز در ماشین بود که ناگهان متوجه شدیم کسی به شیشه عقب ضربه میزند و وقتی نگاه کردیم دیدیم یکی از رزمندگان است که نمرده است و زنده است کمی وحشت کردیم ولی وقتی درب آمبولانس را باز کردیم او گفت: که من زندهام و این برای من خاطرهی جالبی شد.
این رزمنده نهاوندی همچنین به بیان خاطرهای جالب از روزهای جمعآوری کمک از سطح روستاهای نهاوند میپردازد و میگوید: در آن روزها واقعاً همگی به جبهه میکردند و یک وحدت و همدلی مثالزدنی در بین مردم بود بهطوریکه ما وقتی به روستاهای دورافتاده نهاوند میرفتیم میدیدیم با چه عشق و علاقهای به رزمندگان کمک میکنند.
وی ادامه داد: یک روز که اقلام موردنیاز را از روستاهای نهاوند جمعآوری کرده بودیم و در حال بازگشت بودیم یک زن روستایی جلوی ماشین را گرفت و گفت: برای چه به این روستا آمدید که من گفتم برای جمعآوری کمک برای جبهه، آن زن گفت: من در خانه چیزی برای کمک به جبهه ندارم و فقط همین 4 عدد نان محلی را دارم و سزاوار نیست من و خانوادهام این نان را بخوریم و رزمندگان در جبهه گرسنه بمانند. من نیز گفتم امروز بارمان تکمیل است و نیازی به این نانها نیست ولی این شیر زن روستایی به اصرار خود این 4 عدد نان را به ما تحویل داد تا به جبهه ارسال شود که این روحیه ایثار و فداکاری این زن هیچگاه از ذهن من پاک نمیشود.
جمالی گفت: برای اولین بار است که کسی به سراغ ما میآید و من تابهحال این حرفها را به کسی نزدم چون هدفم رضای خدا و پیروزی اسلام و انقلاب است.
این مغازهدار و رزمنده نهاوندی در پایان به ما گفت: خدا را شکر الان هم به شغل خواروبارفروشی به کمک فرزندانم ادامه میدهم و لقمه نان حلالی برای خانواده کسب میکنیم و به کمک دوستان سابق نیز همچنان هیئت خود را داریم که از قبل انقلاب نیز همین هیئت را داشتیم و به نوکری ائمه اطهار افتخار میکنیم.
انتهای پیام/
دیدگاه شما