در این راستا کتاب «آب هرگز نمی میرد» در بردارنده خاطرات جانباز و پیشکسوت دوران دفاع مقدس حاج میرزا محمد سلگی است که با استفاده از تاریخ شفاهی و با انجام مصاحبههایی در چندین فصل به نگارش سردار حمید حسام و مصاحبه گری جمشید طالبی و حمید حسام از انتشارات صریر به انتشار رسیده است.
«آب هرگز نمی میرد» اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی
«آب هرگز نمی میرد» اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار فرمانده لشگر انصار الحسین(ع) به سامان رسیده است که این روش برای جامعیت روایت با توجه به اینکه راوی روایت خاطرات خود را حدیث نفس می دانست انجام شد. استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل(ع) در این کتاب میتوان دریافت.
حاج میرزا محمد سلگی راوی کتاب آب هرگز نمیمیرد متولد نخستین روز فروردین ماه سال 1335 از روستای هادی آباد در فاصله 25 کیلومتری شهرستان نهاوند است که سومین فرزند خانواده شیخ علی محمد سلگی است.
فصل اول کتاب به معرفی راوی و نحوه بزرگ شدن او در خانواده ای مذهبی در روستا و ارادت مردم لر زبان این خطه به حضرت ابوالفضل(ع) و شخصیتهای عاشورایی میپردازد، در بخشی از فصل دوم راوی از روستا برای کار نقاشی ساختمان به همراه برادرش به تهران سفر میکند در بخش هایی از این قسمت به دوران انقلاب و فرهنگ حاکم در پوشش زنان و دختران و فرهنگ غربی نیز اشاره میشود که در شهر فرنگ، تهران آن زمان حاکم بود و راوی در سال 54 عازم خدمت سربازی میشود و در سایر فصول نیز به فعالیت ها و مصاحبه های انجام شده و عملیاتهای آن دوران پرداخته میشود.
نکته قابل توجه دیگر داستان ذکر قسمتی از روایت ها با گویش مردم خطه نهاوند به زبان لری است که نگارنده کتاب در برخی قسمت ها که زبان برای خواننده نامفهوم است توضیحاتی را در پاورقی به خوبی آورده است همچنین تعدادی از مصاحبههای انجام شده با اعضای خانواده و فرماندهان دوران دفاع مقدس و همرزمان حاج میرزا در پاورقی آمده است.
نگارنده به خوبی موفق شده تصویر سازی از شخصیتها و مکان ها را با توصیفات خود در ذهن خواننده جای دهد.
این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبههای این کتاب حدود 50 نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیاتها و اولویتبندی انجام گرفته است.
نکته قابل توجه این کتاب این است که راوی کتاب حاج میرزا محمد سلگی، نگارنده کتاب سردار حمید حسام و مصاحبهگر کتاب جمشید طالبی هر سه از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس هستند، ضمن اینکه حاج میرزا محمد سلگی هم اکنون در جایگاه مشاور استاندار همدان در امور ایثارگران فعالیت میکند.
مصاحبه گر کتاب، جمشید طالبی متولد سال 1343 از همدان از اسفندماه سال 61 وارد جبهه شد و در عملیاتهای فاو، والفجر 8، صاحب الزمان، کربلای 4 و کربلای 5، عملیات مرصاد در سال67 حضور یافت، ضمن اینکه در عملیاتهای والفجر 2 در پیرانشهر و والفجر 5 با پیشکسوت دفاع مقدس حاج میرزا محمد سلگی مجروح شده است.
در این راستا با مصاحبه گر این کتاب رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس جمشید طالبی به گفتوگو پرداختیم که به شرح زیر است:
*تسنیم: برای سوال آغازین ویژگی بارز کتاب آب هرگز نمی میرد را در چه می دانید؟ همچنین در مورد نحوه جراحت و جانباز شدن راوی دو کتاب بفرمائید؟
طالبی: نکته جالب این کتاب این است که کتاب توسط نویسندهای که خود جانباز دوران دفاع مقدس است وبا حضور و اطلاعاتی که در مورد عملیاتها دارد به نگارش در آمده. کتاب در مورد راوی که جانباز دو پا قطع است و تعدادی از مصاحبهها نیز توسط اینجانب که جانباز هستم انجام و پیاده شده است.
حاج میرزا محمد سلگی از ابتدای سال 62 فرمانده گردان 152 حضرت ابوالفضل(ع) لشکر 32 انصارالحسین(ع) بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای 5 در سال 65 حضور داشت.
راوی داستان برای نخستین بار در سال 1360 از ناحیه سر در قراویز منطقه سر پل ذهاب مجروح شد، دومین بار در سال 1362 در عملیات والفجر 5 اواخر بهمن ماه سال 62 در منطقه چنگوله از ناحیه پهلو و بازو، سومین بار در سال 63 از ناحیه قوزک پا، چهارمین بار از ناحیه ریه همزمان در منطقه عملیاتی والفجر 8 جاده ام القصر - فاو بعد از 13 روز مقاومت در مقابل تیپ های زرهی دشمن، پنجمین بار در منطقه عملیاتی کربلای 5 در شلمچه به صورت موج گرفتگی و ترکشهای ریز مجروح شد.
ششمین مرتبه نیز که آمیخته است با مناطق عملیاتی کربلای 4، والفجر8 و کربلای 5 که راوی ما شیمیایی شد و بعد از 6 بار جراحت به طور مجدد به جبهه بازگشت و در 23 خردادماه سال 66 در ارتفاعات ماووت به وسیله اصابت خمپاره دشمن که در زیر پایش منفجر شد از ناحیه هر دو پا قطع عضو شد و 2 مرتبه برای مداوا به آلمان اعزام گردید که در خاطراتش بیان کرد در زمانی که در آلمان بستری بودم بیشتر از آن که دلم برای خانواده تنگ شود برای جبهه دلتنگ میشدم.
از دیدگاه من رزمنده ای که 6 بار جراحت را تحمل و برای هفتمین مرتبه دو پای خود را از دست داد دارای شخصیت عاشورایی است که این شخصیت برگرفته از عشق راوی نهاوندی به حضرت ابوالفضل(ع) است که در خط مقدم برای تجهیز نیروها رجز خوانی حضرت ابولفضل(ع) را سر میداد که این مورد نیز از دیگر نکات مثبت کتاب است.
راوی کتاب در خانوادهای رشد یافته که 5 برادر، 5 پسر عموی حاج میرزا محمد سلگی نیز در جبهه حضوری فعال داشتند، راوی کتاب صاحب6 فرزند است که 4 فرزند پسر و 2 فرزند دختر به نامهای، زینب، سلمان،حسین و فاطمه، مرتضی و صادق است.
*تسنیم: بفرمایید چطور برای نگارش این موضوع تصمیم گرفتید و چه قدرزمان برای انجام مصاحبهها، نگارش و پیاده کردن مصاحبههای کتاب صرف شد همچنین از سختیهای مصاحبه و چینش آن بگویید؟
طالبی: در ابتدا برای نگارش این کتاب سردار حسام پیشنهاد داد و موضوع را به حاج میرزا سلگی در میان گذاشتیم که وی نپذیرفت و نگارش در مورد شهید امیدی، شهید حسین کیانی، شهید ابروزن، شهید حیدر سهرابی، حاج علی مراد سلگی و غیره را پیشنهاد داد ولی به لحاظ اینکه در تاریخ شفاهی راوی باید در قید حیات باشد.
در نهایت حاج میرزا را راضی کردیم و نکته دیگری که در انجام مصاحبه ها وجود داشت اکثر روایتهای راوی در طول 2 سال همراه با گریه و اشک بود و از خودش زیاد صحبت نمیکرد و به همین جهت راه میان بری پیدا کردیم تصمیم گرفتیم در بخش دیگری با همرزمان و افرادی که در دوران دفاع مقدس با وی همراه و در یک گردان بودند صحبت کنیم.
در بهمن ماه سال 92 برای انجام مصاحبه از چند فرمانده به مشهد رفتم.
مدت 28 ماه یعنی دو سال به صورت شبانهروزی در محل باغ موزه دفاع مقدس وکنگره شهدا بر روی کتاب کار شد و راوی در فصول مختلف سال در گرما و سرما برای مصاحبه ها حاضر می شد و سردار حمید حسام در این زمینه بسیار زحمت کشید و شاید حدود 50 مرتبه جهت پیگیری در مورد ویرایش، تدوین، تصویر کتاب و غیره به تهران سفر کرد.
در بخش دیگر این کتاب با 3 فرمانده لشکر سردار حسین همدانی در ساعت 2 نیمه شب، سردار مهدی کیانی فرمانده لشکر در تابستان داغ که مجلس روضه ای شد و سومین مصاحبه نیز با سردار شادمانی در روز 22 بهمن قبل از راهپیمایی مصاحبه انجام دادیم.
برای این 3 فرمانده لشکر زمان و مکان مصاحبه و هماهنگی اصلا اهمیتی نداشت و مصاحبه ها در فضای سخت و سنگینی انجام گرفت که مجموع 3 مصاحبه به شخصیت عاشورایی این رزمنده گرانقدر پرداختند.
بخش دیگر سختی کار نویسنده سردار حمید حسام در چینش عملیاتها به طور مرتب و بر اساس زمان دقیق بود.
از زمان تولد تا پایان عملیات مرصاد در مورد راوی در کتاب آمده است که در این کتاب از همسر حاج میرزا "پروین سلگی" و زینب دختر ایشان نیز مصاحبهای آورده شده است.
*تسنیم: از بخشی از مصاحبه هایتان با فرمانده گردانها و صحبتهایشان در مورد حاج میرزا بفرمائید؟
طالبی: سردار حسین همدانی در مورد حاج میرزا می گفت: « ایمان میرزا محمد سلگی تحمل هر سختی را آسان می کرد، از آلمان آمده بود و ما برای عیادتش به نهاوند رفتیم با اینکه برای ادامه درمان باید به نهاوند بر می گشت تمام فکر و ذهنش جبهه بود».
سردار همدانی در بخش دیگری تعریف می کرد که دو سال بود که از لشگر انصارالحسین رفته بودم و در عملیات مرصاد فرماندهی لشگر با حمید سالکی بود، وقتی میرزا محمد سلگی مرا دید خوشحال شد و از روی اخلاص و صداقتی که داشت به من گفت که تا اینجای کار با من بود و شما هنوز فرمانده من هستی و حالا که آمدی ادامه کار با تو، به او گفتم من مسئولیت دیگری دارم و از طرف قرارگاه قدس آمده ام و نمی خواهم در کار فرماندهی لشگر دخالت کنم.
«حاج میرزا محمد قهرمان گمنام عملیات مرصاد بود »
همچنین ایشان در مورد آغاز عملیات مرصاد و نقش میرزا محمد می گفت با هلی کوپتر 214 در محوطه اردوگاه شهید شهبازی در چارزبر نشستیم، میرزا محمد شب سختی را گذرانده بود اما آرام و خونسرد نشان می داد، او همه کاره لشگر انصارالحسین در شب اول درگیری با ستون منافقین بود و یا به تعبیر صحیح تر همه کاره جمهوری اسلامی ایران، چرا که خیلی ها مثل من و شهید صیاد شیرازی وقتی وارد چارزبر شدیم از میرزا محمد اطلاعات گرفتیم آن زمان نورعلی شوشتری فرمانده قرارگاه نجف در جنوب و میرزا محمد در آنجا یکه تازی می کرد.
با دو پای مصنوعی به قدری از کوه بالا و پایین رفته بود که وقتی پای مصنوعی اش را برای استراحت در آورد داخل آن خونی بود اما احساس درد نداشت، صیاد شیرازی با هلی کوپتر برگشت و سلگی از خستگی خوابش برد، تصمیم گرفتم او را برای استراحت و مداوای زخم پا به کرمانشاه برگردانم اما به خودش نگفتم. راهی تنگه چارزبر شدم، همان روز با کمال تعجب او را داخل تنگه چارزبر و منطقه درگیری دیدم او با آن وضع بدنی و پای زخمی حاضر نشده بود به عقب برگردد.
حسین همدانی اظهار داشت که دوران شکوهمند دفاع مقدس با عملیات مرصاد به پایان رسید و به نظرم حاج میرزا محمد قهرمان گمنام عملیات مرصاد بود.
*تسنیم: نکته جالب توجه کتاب را در کدام قسمت می دانید؟
طالبی: در مورد سختی زندگی خانم پروین سلگی همسر حاج میرزا که در شهر با امکانات زندگی شهر زندگی می کرد ولی بعد از ازدواج به خاطر همسر و زندگی مشترک برای زندگی از نهاوند به روستای دهقان آباد بدون آب و برق میرود و با امکانات کم و شرایط سخت زندگی خود را آغاز میکند و در زمان جنگ با 5 فرزند زندگی خود را میگذراند.
در 20 شهریور 65 برادر ایشان در جزیره مجنون شهید و مفقودالجسد می شود.
پدر ایشان نیز در بمباران نهاوند به شهادت می رسد و در بمباران بعدی نهاوند سال66که همسر ایشان پروین سلگی در آلمان است و ایشان با چند بچه در شهر است که پسرشان در بمباران زخمی می شود و شرایط سخت و مصیبتهای زیادی را تحمل می کند. در سال 65 و 66 بمباران زیادی در نهاوند صورت گرفت، ضمن اینکه این مورد مظلومیت بانوانی را که در زمان جنگ همسران، فرزندان، پدران و برادرانشان در جنگ به سر می بردند را نشان میدهد.
این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبههای این کتاب حدود 50 نفر شرکت داشتند.
در طول ایام دفاع مقدس رزمنده ای را به ندرت سراغ داریم که از ناحیه دو پا قطع عضو و فرمانده باشد و فرماندهی عملیات را به عهده داشته باشد ولی ایشان با دو پای قطع شده از اول تا آخر عملیات مرصاد حضور داشت و همچنین در این دوران موارد بسیاری بود که مجروحان را با برانکارد به عقب میبردند ولی در مورد حاج میرزا این بر عکس هست در عملیات مرصاد که ایشان با برانکارد به بالای صخره های چارزبر انتقال یافت.
*تسنیم: از سفری که به کربلا داشتید و از احوال حاج میرزا و خاطراتتان در آنجا بگوئید؟
طالبی: در جریان مصاحبه در ماه رجب سال 92 من و آقای سلگی و همسر ایشان به کربلا دعوت شدیم و 5 روز در آنجا بودیم و در هر 5 روز صبحانه، ناهار و شام، تردد و هتل را میهمان عتبه عباسیه بودیم، آخرین صفحه کتاب نیز به عنوان حسن ختام کتاب نیز خاطره این سفر است که با سخن حاج میرزا که ندای یا ابوالفضل سر داد پایان یافت.
داخل حرم حضرت سید الشهدا (ع) حاج میرزا را در سمت بالای سر حضرت روی صندلی نشست و نماز خواند. من پشت سر او در فاصله دو متری به نماز ایستادم نماز که تمام شد، پریمردی عرب آمد و از حاج میرزا خواست تا صندلی اش را به او بدهد حاج میرزا بدون اینکه اظهار کند پا ندارد بلند شد و پیرمرد روی صندلی نشست و حاج میرزا کمی عقب تر با ضربت روی کف سنگ ها افتاد، پیرمرد عرب با تعجب به پاها یآویزان حاج میرزا خیره شده بود و حاج میرزا زیر لب ذکر میگفت: « یا ابوالفضل العباس».
راوی کتاب، حاج میرزا محمد سلگی در فصل پایان این کتاب بعد از پیروزی در عملیات مرصاد میگوید: برای تشییع پیکرهای شهدا به نهاوند برگشتم، جمعیت کثیری برای استقبال از شهیدان و فاتحان عملیات مرصاد به دروازه شهر آمده بودند، شهدا را تشیع کردیم و مردم مرا روی دستانشان بلند کردند و چرخاندند، میان سیل جمعیت ب یاختیار بالا و پایین می شدم تا جایی که پاهای مصنوعی ام هر دو جدا شدند و افتادند.
روی دوش مردم حس خوبی نداشتم، ساعتی پیش تابوت شهدا روی دستشان بود و من از روی مردم و شهدا خجالت زده و شرمنده بودم، جنگ به پایان رسیده بود و غم ماندن و حسرت نرسیدن آتشم میزد، التماس می کردم که مرا روی خاک بگذارید، پاهایم را پوشیدم و پشت تریبون ایستاد، بیشتر کسانی که مقابلم بودند مردم کوچه و بازار و کشاورزانی بودند که در عملیات مرصاد شرکت داشتند. گویی که همه مردم، رزمندگان گردان ابالفضل هستند و اگر جنگ ادامه پیدا می کرد، چند گردان ابوالفضل پس از 8 سال متولد شده بود. مانده بودم چه بگویم سیمای شهدا یکی یکی از خاطرم می گذشت بغضی گلوگیر داشت خفه ام می کرد، سعی کردم بر احساساتم غلبه کنم و مثل روزهایی باشم که برای گردان سقاها سخن می گفتم، اما اینجا شب عملیات نبود، 450 شهید از 850 شهید نهاوند زیر علم گردان ابوالفضل جنگیده بودند آنها پیش حضرت بودند و من جا مانده از غافله آنان.
حدیث رسول خدا را پس از جنگ خواندم که:« مرحبا بقوم قُضّوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر» دیگر حرفی نزدم، سر فرو افکندم و به خاک افتادم.
به گزارش تسنیم، « آب هرگز نمیمیرد» در 3 هزار نسخه با 11 فصل و عنوانهای کُر شیخ علی ممد، رنگ خدا، زیر علم عباس، گردان سقاها، مجنون؛ جنگ آب و آتش، شب عاشورایی انصارالحسین، فاو؛ سلام بر تشنگی، آب هرگز نمیمیرد، ما گردان ابالفضلیم، با دو پای بریده و فصلی با عنوان خدا با ما بود در 725 صفحه تدوین کرده و در خلال کتاب نیز تصاویر مرتبط با هر فصل نیز آورده شده است.
گفتوگو از مریم رحیمیان انور
انتهای پیام/
دیدگاه شما