حضور در 4 دوره المپیک، 3 دوره پارالمپیک و 2 جام جهانی تجربیات فراوانی را نصیب یکی از قدیمیترین عکاسان ایران کرده است که باید از آنها استفاده شود، اما در عمل چنین چیزی اتفاق نمیافتد.
استاد کاوه را باید یک عکاس چند بعدی دانست که عکاسی جنگ و انقلاب را نیز تجربه کرده و خاطره جالبی از کری خوانی سرخابیها در سنگر رزمندگان دارد.
به بهانه آغاز سال جدید خبرنگار ورزشی خبرگزاری گفتوگویی با پیشکسوت عکاسی ایران انجام داده که در زیر اظهارات وی را میخوانیم؛
ابتدا کمی خودتان را معرفی کنید؟
علی کاوه هستم، متولد 4 مهر 1325 و در یکی از روستاهای آمل به دنیا آمدم. به نوعی میتوان گفت علی پروین تنها یک روز از من بزرگ تر است. 3 برادر هستیم که تنها من به عکاسی روی آوردم.
چه شد که وارد دنیای عکاسی شدید؟
وقتی در ابتدای کار مرا به تاریک خانه راه دادند، دیدم وقتی کاغذ را داخل موادی قرار میدهند، رنگ میگیرد و از این کار خوشم آمد و احساس کردم جادوگری است. آنقدر به این کار علاقمند شدم که در 12 سالگی استاد کار شدم و در آتلیه مرحوم زر افشان مشغول به کار شدم.
از چه زمانی عکاسی ورزشی را آغاز کردید؟
آقای زر افشان خودش عکاس کیهان ورزشی و مجله فردوسی بود که سال 1340 مرا هم با خودش به ورزشگاه شیرودی میبرد. 15 سالم بود که در این ورزشگاه مسابقاتی را عکاسی کردم و رسما کارم آغاز شد.
یک بار در حین یک مسابقه مسئول ورزشگاه مرا از کنار زمین به این دلیل که مطلبی در مجله فردوسی علیه تیمسار خسروانی نوشته بودیم بیرون کرد و نتوانستم عکس بگیرم. فردا وقتی به مجله رفتم سردبیرمان گفت بازی دیروز را میخواهم و مطلب باید با عکس باشد، اما عکسی در کار نبود و بعد از این اتفاق گریه کردم و متوجه شدم که همیشه مطلب با عکس رسمیت پیدا میکند.
اولین عکس ورزشی تان چه زمانی چاپ شد؟
همان اوایل سال 40 بود که عکس یکی از بازیها در مجله فردوسی چاپ شد.
آن زمان خودتان ورزش هم میکردید؟
در همان 15، 16 سالگی به دنبال رشته کشتی رفتم و پس از چند ماه تمرین گوشم شکست و خوشحال بودم که هرکسی با من طرف شود متوجه میشود که کشتی گیر هستم. پس از آن در خدمت سربازی هم ورزش را ادامه دادم بر اثر یک اتفاق چترباز شدم و 9 بار هم پرش داشتم.
در خدمت سربازی عکاسی نمیکردید؟
چرا این کار را هم انجام دادم و عکسهای قسمتهای مختلف را میگرفتم و سال 1347 بود که خدمتم تمام شد و دوباره کرام را آغاز کردم.
بعد از خدمت سربازی عکاسی را چطور ادامه دادید؟
باز هم با آقای زرافشان ادامه دادم و او گفت که موسسه اطلاعات عکاس میخواهد. آنجا تست دادم و مشغول به کار شدم. آنقدر کار میکردم که چند سمت دیگر مانند ظهور اسلایدها را به من دادند. یک روز هنگام کار تمام اسلایدها خراب شد و باعث شد پس از آن تصمیم گرفتند عکاسها تقسیم شوند و من به همراه یونس علیشیری به دنیای ورزش رفتیم. مجله کیهان و دنیای ورزش شنبه ها چاپ میشد و شنبه هر روز برای من هیجان خاصی داشت برای اینکه ببینم عکس روی جلد کیهان با 15 سال سابقه بهتر است یا دنیای ورزش یک ساله.
بازی استقلال و پرسپولیس که به 6 تا 52 معروف است را در ورزشگاه بودید؟
بله این بازی را در ورزشگاه حضور داشتم و عکاسی کردم و عکسهایش در دنیای ورزش چاپ شد، این مجله چون پرسپولیسی بود اگر این تیم میبرد، بهترین عکاس میشدم و اگر میباخت بدترین.
حال و هوای مسابقه چگونه بود؟ چند عکس دور زمین بودند؟
البته یادم میآید ورزشگاه کاملا پر نبود. آن زمان تعداد عکاسها به تعداد انگشتان دو دست هم نبود و هر طرف زمین 4، 5 نفر مینشستند. رقابت برای من در آن موقع زیاد بود. من از این تعجب میکنم که چطور برخی میگویند دنیای ورزش از آن مسابقه عکس نداشته است.
تا چه زمانی در دنیای ورزش بودید؟
تا سال 54. بعد از آن تلویزیون آزمونی برای استخدام گذاشت و آزمون هم به این شکل بود که باید از افراد در نمایشگاه عکس میگرفتیم و من هم پرویز زاهدی و خانم و بچه اش را به آنجا بردم و در قسمتهای مختلف عکس گرفتم و در میان 104 نفر که شرکت کرده بودند، دوم شدم. آن زمان ششم ابتدایی را داشتم و وقتی استخدام شدم گفتند هنر شما به اندازه لیسانس تجربی است و آن را به من دادند.
بعد از آن کار چگونه پیش رفت؟
یک هفته از استخدامش نگذشته بود که عطالله بهمنش در محوطه جام جم مرا دید و گفت اینجا چه کار میکنی که گفتم استخدام تلویزیون شدهام و دیگر ورزش بی ورزش. در تلویزیون عکاس سیاسی بودم و بیرون از سازمان عکاس ورزشی. قبل از انقلاب بی دلیل مرا به عنوان خرابکار گرفتند و سه چهار روز در زندان بودم و بعد تصمیم گرفتم که فعالیتم را بیشتر کنم. سال 57 هم صدا و سیما بودیم که انقلاب شد و بعد از آن دیگر در بخشهای سیاسی و برنامههای سیاسی مانند سخنرانی های امام خمینی برای اخبار شبکه یک عکاسی میکردم که جنگ آغاز شد.
در جبهه هم حضور داشتید؟
زمانی که جنگ آغاز شد، فکر نمیکردم که به آن شکل باشد و بیشتر تصورم این بود که مانند فیلم های سینمایی است، اما وقتی وارد شدم دنیای دیگری بود. برای عکاسی بیشتر در خوزستان حضور داشتم تا غرب کشور وقتی وارد صحنه میشدید ابتدا ترسناک بود، اما وقتی رزمندهها را میدیدم قوت قلب میگرفتم. یک روز پیرمردی را دیدم که به جبهه آمده بود و گفتم تو که نمیتوانی بجنگی برای چه آمده ای؟ گفت درست است نمیتوانم بجنگم، اما دیگ که میتوانم بشورم. بعد از آن شرمنده شدم و دستش را بوسیدم. یک خاطره ای برایتان بگویم که جالب است.
بفرمایید.
در منطقه فاو بودیم که به یک سنگر رسیدم که دو رزمنده در آن حضور داشتند و مرا که با دوربین عکاسی دیدند شروع کردند به کری خوانی استقلال و پرسپولیس. این یکی از خاطرات شیرین من است که در منطقه جنگی است.
چه زمانی عکاسی از امام(ره) را آغاز کردید؟
اولین عکاسی من از امام خمینی روز 12 بهمن بود که به ایران بازگشتند. عکاسان را چند دسته کردند که یک عده فرودگاه بروند و یک عده دیگر بهشت زهرا که دومی به من رسید. ساعت 6 صبح بود که عازم بهشت زهرا شدیم. از سخنرانی امام و هنگام سرودخوانی عکس گرفتم. باید یک توصیه به همکاران خودم کنم که نباید در برنامهها احساسی شوند چون عکس ها را از دست میدهند و نمیتوانند لحظه ها را ثبت کنند. لازم است بگویم تمام عکسهای من از 12 بهمن تا 22 بهمن در آرشیو صدا و سیما موجود است و در ایام سالگرد پیروزی انقلاب نیز از سیما پخش میشود.
چهره امام یک ابهت خاصی داشت. وقتی قرار شد برای اولین بار تکی از امام عکاسی کنم، اولین کاری که کردم از دم در شروع به عکس گرفتن کردم و کم کم جلو آمدم و به یک متری ایشان رسیدم، 36 فریم تمام شد و هنگامی که میخواستم فیلم دوم را تعویض کنم، دیگر امام اجازه ندادند. این کار را کردم تا بیشتر از امام عکس بگیرم. پس از آن به حاج احمد آقا گفتم که این عکسها هیچ کدام خوب نشده است، چون امام عمامه ندارد و هنگامی که او در گوش امام این موضوع را میگفت هم عکسش را گرفتم.
عکس معروف که روی اسکناس صد تومانی را چگونه گرفتید؟
8 عکاس بودیم که به محضر امام رفتیم تا عکاسی کنیم. ساعت 10 صبح بود و آفتاب به صورت امام خورده بود و سایه روشن شده بود. شانسی که آوردیم و خدا خواست که ما هم بگوییم عکاسیم، اینکه در یک لحظه آفتاب زیر ابر پنهان شد و توانستم عکسم را بگیرم.
پس از چند روز فراخوانی برای جمع آوری عکس های امام زدند که حدود هزار عکس جمع میشود و افرادی که در نقاشی و گرافیک تبحر داشتند در نهایت یک عکس را انتخاب میکنند که عکس من بود و همان عکس روی اسکناس صد تومانی چاپ شد.
حتی بعد ها متوجه شدم عکس روی 2 هزار تومانی هم متعلق به من است. آن هم به این صورت که دختری از کرمان روی عکس های روی اسکناس ها تحقیق میکرد و متوجه شده بود، آن عکس به نام من خورده است.
متاسفانه اگر شما به موسسه نشر آثار امام بروید و بگویید این عکس را چه کسی گرفته است، آنها نمیدانند.
علاوه بر این عکسی گرفتم که تک است. وقتی تمام عکاسان از امام عکس میگرفتند، من از پشت سر آنها وقتی در حال عکاسی بودند، شکارشان کردم که خیلی خودم دوستش دارم، چون هیچ کس چنین عکسی نگرفته است.
بعد از اینکه متوجه شدید عکستان روی اسکناس چاپ شده است، چه حسی دارید؟
مسلما باعث افتخار من بود و خیلی خوشحال شدم و تا الان هم به آن مفتخرم. آنقدر این عکس برای من ارزش دارد که نمیتوانید روی آن قمیت بگذارید. متاسفانه برخی همان زمان حسادت کردند که چرا عکس من انتخاب شده است.
خیلیها این تصور را دارند که بعد از آن عکس زندگی شما از این رو به آن رو شده است؟
اصلا اینطور نیست. من آن زمان کارمند صدا و سیما بودم و وظیفهام بود که عکس بگیرم. از آن عکس حتی یک ریال هم نگرفتم و اجازه نداشتم آن را بفرشوم، اما خیلیها از این عکس سوء استفاده کردند و حتی یک نفر راست یا دروغ شخصا به خود من گفت از عکس تو یک پمپ بنزین گرفتهام(با خنده)
بهترین روز عکاسی تان چه روزی بود؟
زمانی که برای اولین بار اسرا وارد ایران شدند. من از روزی که اسرای عراقی را هم تحویل دادیم، عکس گرفتم. اسرای ما که برگشتند آنقدر شکنجه دیده بودند که پوست و استخوان بودند. آن روز با اشک عکاسی می کردم و واقعا برایم لذتبخش بود.
بیش از 60 سال عکاسی کردی، کدام عکس را بیش از همه دوست دارید؟
عکس یک توپ جمع کن وظیفه شناس که زیر باران در حال انجام وظیفه بود. واقعا این عکس را دوست دارم. عکس دیگری که دوستش دارم این بود که در روز ارتحال امام چندین نفر یک تابلوی عکس امام خمینی را در دستان خود گرفته بودند و هرسال از سیما پخ میشود. نمیخواهم بگویم نابغه هستم، اما در مسابقه فوتبال هم که میروم همه عکاسها در یک جا جمع میشوند و من جای دیگری میروم. به من میگویند تو از خود راضی هستی، اما اینطور نیست. نمی خواهم عکسی که همه میگیرند را من هم بگیرم. دوست دارم عکسی بگیرم که کسی ندارد. جای دیگری مینشینم یا عکس گیرم نمیآید یا اگر بیاید، هیچ کس آن را ندارد.
چند رویداد بینالمللی را تجربه کرده اید؟
در المپیکهای 1976 مونترال، 1996 آتلانتا، 2004 آتن و 2008 پکن عکاسی کردهام که هرکدام تجربه متفاوتی بود. در سه پارالمپیک 2000 سیدنی، 2004 آتن و 2008 پکن هم حضور داشتم و المپیک نوجوانان نانجینگ و المپیک ناشنوایان شرکت کردهام که زیباترین آن ناشنوایان بود. به آنها نزدیک شدن و عکس گرفتن لذت خاصی دارد. یک خاطرهای دارم که جالب است. دختری به نام مژده مردانی وقتی عکس تیمی میگرفتم او حضور نداشت و به من گفتند که به همین دلیل گریه کرده است و تمام تلاشم را کردم که عکس تمرین او را هم در گزارش تصویری بیاورم که این اتفاق افتاد. روزی که در همان مسابقات گرفت پرچم ایران را به دور خود پیچید و عکسی گرفتم که خودم هم خیلی دوستش دارم. حتی عباسی، وزیر ورزش گفت که این عکس جایزه دارد که هنوز هم نداده است(با خنده)
جام جهانی چطور؟
در سال 1998 فرانسه و 2006 آلمان حضور داشتم که 2006 آلمان خاطرات خوبی داشتیم و وزارت ارشاد مرا مسئول عکاسان و خبرنگاران کرده بود و خوشبختانه همه هم راضی بودند.
با بچه های کدام رشته بیشتر دوست هستید؟
با همه فوتبالیستهای قدیمی رابطه خوبی داشتهام و حتی رفت و آمد هم داشتیم، اما در سالیان گذشته به تعداد انگشتان یک دست هم بازیکن خوب وجود ندارد که مهدوی کیا و هاشمیان جزء بهترین ها هم فنی و هم اخلاقی هستند. یک روز وحید هاشمیان مرا دید و سلام و احوالپرسی کرد که به او گفتم خدا رو شکر شما سلام کردن یادتان نرفته است که او در جواب گفت من هرچه دارم از شما عکاسان و خبرنگاران است. محمد محمدی وقتی بازی تمام میشد با اینکه تیمش باخته بود، به من میرسید، خسته نباشید میگفت؛ چطور میتوانم این فرد را فراموش کنم؟ علی دایی قبلا تند برخورد میکرد، اما خوشبختانه الان بهتر شده است.
من کنار بازیکنان استقلال و پرسپولیس میدویدم و عکس میگرفتم علی پروین و منصور پورحیدری بسیار مودبانه برخورد میکردند. احترامها دو طرفه بود.
با رشته های دیگر چطور؟
رشتههای دیگر مانند، کشتی، تکواندو، وزنه برداری، دوومیدانی همه شان بچههای خوبی هستند. متاسفانه همه به دنبال فوتبال هستند و وقتی هم فوتبالیستی اشتباه میکند، میخواهند او را بکشند. در گذشته فوتبال وضعیت بهتری داشت و یادم میآید وقتی شایعه شد که پرویز دهداری فوت کرده است، فوتبالیست های هما انگار که پدر خود را از دست داده بودند، گریه میکردند.
چرا این روزها کمتر در ورزشگاه آزادی دیده میشوید؟
فروردین سال گذشته بود که یک بازی برگزار شد. یکی از مربیان که از بچگی مرا میشناخت و عکس هایش را گرفته بودم، منتظر بودم ببینم که وقتی مرا میبیند سلام میکند یا خیر که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. در کنفرانس خبری هم از 30 سانتی من رد شد، اما باز هم سلام نکرد. از آن به بعد بود که گفتم دیگر پایم را در آزادی نمیگذارم. سالها در ورزشگاه آزادی کنار زمین در سرما لرزیدهام و از همان مربی عکس گرفتهام. هیچ منتی برای این کار نداریم، اما به خاطر سن و سال حداقل یک سلام خشک و خالی هم نمیکنند.
استاد کاوه از تیمی هم طرفداری میکند؟
اصلا اینطور نیست و در بازی های ملی هم بعد از گل خوشحالی نمیکنم، چون صحنه ها را از دست میدهم. یک بار در بازی ایران و استرالیا در حماسه ملبورن یکی از عکاسان بعد از گل خداداد عزیزی بالا پرید که باعث شد عکس شادی را از دست و از عصبانیت با دوربین به سر او زدم و گفتم حق نداری بالا بپری. وقتی هم مهمترین صحنه را نداشته باشید چه جوابی به سردبیرتان میخواهید بدهید؟
برد و باخت پرسپولیس برایم مهم نیست و کارم مهم است. منِ عکاس یا خبرنگار نباید حین کار از کسی طرفداری کنم، چون کارم لطمه میخورد. آیا تاکنون کسی متوجه شده است که عطالله بهمنش طرفدار کدام تیم است؟ مسلما نه.
با کدام مربیان رابطه بهتری دارید؟
علی پروین و حسین فرکی
خارجیها چطور؟
مرحوم رایکوف، مربی سابق استقلال و برانکو ایوانکوویچ، سرمربی پرسپولیس.
شنیدهایم به گلکاری هم علاقه زیادی دارید؟
بله این روزها که وقت بیشتری دارم و در خانه هستم بیشتر گلکاری میکنم و لذت میبرم و خودم را مشغول کردهام.
فرزندانتان به چه کاری مشغول هستند؟
دو دختر و یک پسر دارم. دخترانم تحصیل کردهاند و پسرم نیز عکاسی میکند و به این رشته علاقه دارد.
به عنوان صحبت پایانی اگر مطلبی باقی مانده است، بفرمایید؟
توصیهام به جوانان این است که بیشتر آینده نگری داشته باشند و خودشان به فکر خودشان باشند و احترام بزرگتر خود را حفظ کنند.
دیدگاه شما